سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

داغی که هیچوقت سرد نمی شود(به قلم خودم)

19 مهر 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم چقدر این عکس حرف دارد.. خواستم قلم بردارم و زخم دلهای همسران شهدا را به تصویر بکشم،اما قلم عاجز است از به تصویر کشیدن دردهایی که هیچ وقت و هیچ کجا گفته نشد. حتی تصور اینکه عاشقانه کسی را دوست داشته باشی و با دستان خودت بند پوتینش را ببندی و… بیشتر »
 1 نظر

عاشقانه های شهدا(به قلم خودم)

12 مهر 1400 توسط سربازی از تبار سادات
  #به_قلم_خودم آنقدر با احساس در مورد همسرش صحبت می کرد که ادم مات ومبهوت می ماند که اینها چطور اینقدر عاشقانه زندگی می کنند؟ اصلا باهم دعوا نمی کنند؟قهر نمی کنند؟از دست هم ناراحت نمی شوند؟ وقتی صحبت می کرد می توانستیم محبت و دوست داشتن را در چشمانش به… بیشتر »
 1 نظر

مهربانی(به قلم خودم)

28 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به-قلم-خودم نیم ساعتی می شد که روی صندلی های اتوبوس بین شهری نشسته بود.مدام با دستمال یزدی اش عرق های روی پیشانی پر از چین و چروکش را پاک می کرد.حوصله اش داشت سر می رفت،عصای چوبی اش را را ارام ارام روی سنگ فرش های خیابان می زد و زیر لب شعری را زمزمه می… بیشتر »
 نظر دهید »

آغوش خدا

26 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم شده به ته خط برسی؟ لبه پرتگاه باشی و دو دل؟ بپرم یا برگردم؟ اگه برگردم تحمل ندارم.اصلا با چه رویی برگردم؟! اگه بپرم،گرگ ها تیکه پاره ام می کنند.دیگه چیزی ازم نمی مونه،هیچی هم که عوض نمیشه هیچ،یه پایان تلخو قبول کردم. پذیرفتم که ضعیفم و شکست… بیشتر »
 نظر دهید »

هجران

25 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_افق_اربعین #به_قلم_خودم با تمام وجودم چسبیدم به آن اتوبوسی که زائران کربلا را باخود حمل می کرد. آنقدر اشک ریختم که چشمان جز سیاهی چیزی نمی دید. صورتم گُر گرفته و صدایم گرفته ام بود. با اینکه نه سال بیشتر نداشتم ولی شوقی عجیبی برای رفتن داشتم.  ده… بیشتر »
 نظر دهید »

جشن سه سالگی زهرا(به قلم خودم)

20 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات
در شام نوری می‌درخشد! پروانه‌ کوچکی هم در خرابه‌های شام دلتنگِ نور می‌شود! #به-قلم-خودم جشن تولد 3سالگی اش بود.تمام اتاق را پرکرده بودند از ریسه های رنگی و لامپ های کوچک چشمک زن. زهرا هم لباس عروس شیری رنگش را پوشیده بود و با کلاه تولدش ،خودش را سرگرم… بیشتر »
 11 نظر

برای دل خودمون بنویسیم

09 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به قلم خودم سلام  دوباره دست به قلم شدم ،این بار نه از خودم ،بلکه از وبلاگ های رها شده ی شما دوستان قلم می زنم. داشتم مطالب وبلاگ ها را می خوندم ،چقدر دلنوشته های زیبایی ،چه حرفهای و درد ودل هایی که شاید ما هیچ کجا و پیش هیچ کسی نمی توانیم بزنیم را… بیشتر »
 6 نظر

رفاقت

18 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم   رفاقت   نگاههای سنگین وپچ پچ های گاه وبیگاهی که در خیابان میدیدم غم دوری از وطن را برایم چندین برابر می کرد. در ذهنم از محله مان یک غول بی شاخ ودم ساخته بودم وبه خودم قول داده بودم که هیچوقت از خانه بیرون نروم . یک هفته ی کامل خودم را در… بیشتر »
 نظر دهید »

نگاه خدا

13 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم نگاه خدا   بدون اطلاع دادن به صاحبخانه،آهسته در راباز کردم ،کفش هایم را در دستهایم گرفتم وبی سروصدا مهمانی مختلط را ترک کردم. انگار به انجا تعلق نداشتم.روزی که به اصرار پروانه قبول کردم به ان مهمانی بروم به اسم یک دورهمی دوستانه بود. من که… بیشتر »
 1 نظر

روزمبادا

08 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم روزمبادا   با بی حوصلگی تمام دفترچه ی منو را از روی میز شیشه ای کافه برداشت وبا صدایی غم بار گفت:((خانم جان من که چیزی از گلوم پایین نمیره ولی تو هرچی میخوای سفارش بده)) من که میدانستم علی روی موهای پرکلاغی اش حساسیت ویژه ای دارد،با آب… بیشتر »
 6 نظر
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه