سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

روزمبادا

08 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات

#به_قلم_خودم

روزمبادا

 

با بی حوصلگی تمام دفترچه ی منو را از روی میز شیشه ای کافه برداشت وبا صدایی غم بار گفت:((خانم جان من که چیزی از گلوم پایین نمیره ولی تو هرچی میخوای سفارش بده))

من که میدانستم علی روی موهای پرکلاغی اش حساسیت ویژه ای دارد،با آب معدنی روی میز دستم راخیس کرده وبا انگشت اشاره ی دست راستم موهایش را به هم ریختم وبا عشوه ای زنانه گفتم اگر همسرجان چیزی میل نفرمایند من هم چیزی سفارش نمی دهم .

لبخند ملیحی روی صورت کشیده اش نقش بست وگفت:(امان از دست تو بانو.چقدر خوبه که تورا دارم.توی تمام لحظات سختی وخوشی کنارم بودی.ولی زهرا جان فکر پرداخت اجاره ی این ماه مغازه ذهنمو خیلی مشغول کرده)

بین حرفش پریدم وگفتم مگه تو همیشه نمی گفتی خدا روزی رسونه؟

خودتم حرفای خودتو قبول نداری.از تو بعیده علی آقا.

اگه قول بدی همسری خوبی باشی یه خبر خوش بهت میدم.

علی که بی صبرانه منتظر بود گفت:

+باشه خانوم قول میدم دیگه جوراب هامو روی مبل نندازم 

++ اره خوبه ولی در ضمن باید شام هم درست کنی.

+چشم.بگو دیگه نصف عمر شدم

++باشه حالا یه کم صبر کن تا فکرامو بکنم.

به صورت بریده بریده گفتم من پول دارم

+یعنی چی پول دارم؟راست میگی؟چقدر؟ازکجا اوردی؟

++ایست کن آقا.چه خبرته؟یکی یکی

 منو دست کم گرفتی؟به قول مادرم من یک خانم آینده نگر هستم. 

من یه حساب پس انداز دارم که پول های اضافه از خرج هر ماه زندگیمان را به آن واریز می کردم.

بهت چیزی نگفتم تا یه روز مبادایی بتونم غافلگیرت کنم.

 فردا هم روز مباداست.انشالله بدون حرف پیش فردا میریم بانک واجاره این ماه را پرداخت می کنیم.

چشمان علی از خوشحالی برق می زد.نگاهش را از من می دزدید تا متوجه اشک های حلقه زده در چشمان خمارش نشوم.

من هم خودم را به ندیدن زدم و گفتم:خب حضرت عشق حالا اجازه میدید یه چیزی سفارش بدیم بخوریم یا هنوز میخوای غمبرک بزنی؟

صدای خنده ما در فضا پیچید.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 6 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: به قلم خودم روزمبادا کافه

موضوعات: دست نوشته لینک ثابت

نظر از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴
5 stars

چه مطلب قشنگی

1400/02/08 @ 10:15
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

چشماتون قشنگ می بینه.
ممنون از همراهیتون

1400/02/08 @ 12:30
نظر از: بابی الوحید الشهید.... [عضو] 
  • یازهرا(سلام الله علیها)
بابی الوحید الشهید....
5 stars

خیلی زیباست

1400/02/08 @ 11:59
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

ممنون عزیزم

1400/02/08 @ 12:29
نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

سلام. این شاید همون خصلت خوب خسیس بودن برای مال همسرِ
گاهی وقتا خودمم چیزایی می خرم که مصرف میشه ولی بدون اون هم میشده زندگی رو سپری کرد. اون وقت خیلی ناراحت میشم که چرا قناعت نداشتم.
اخلاق مهمی که دیگه نیست و یا کم هست.
ممنون

1400/02/08 @ 15:24
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

بله واقعا
اینکه شاید خساست در اموال همسر در احادیث مطرح میشه مربوط به همین روز مبادا ها باشد

1400/02/09 @ 10:58


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه