آغوش خدا
#به_قلم_خودم
شده به ته خط برسی؟
لبه پرتگاه باشی و دو دل؟
بپرم یا برگردم؟
اگه برگردم تحمل ندارم.اصلا با چه رویی برگردم؟!
اگه بپرم،گرگ ها تیکه پاره ام می کنند.دیگه چیزی ازم نمی مونه،هیچی هم که عوض نمیشه هیچ،یه پایان تلخو قبول کردم.
پذیرفتم که ضعیفم و شکست خوردم.
پس برمی گردم.هر چند سخت ولی بر می گردم.بر می گردم و تمامخرابی های پشت سرم را درست می کنم.
تیر وتخته های سر راهم را پل می کنم و از اقیانوس غم می گذرم.
تمامراه را می دَوَم تا خار وخاشاک زمین جلوی حرکتمرا نگیرند و پشیمانم نکنند.
چشمم را به روی تاول های پاهایم می بندم تا خون های جاری از زخم های کهنه را نبینم.
نگاهم را به پیش رو می دوزم تا شکست های پشت سرم را نبینم .
مسیرم را خووووب دید می زنم تا کج راهه نروم.سراب را آب نمی بینم.
عینک بد بینی را کنار می اندازم و به افق های پیش رو خیره می شوم.
با تمام وجود خدا را در لابه لای گره های کور زندگی ام پیدا می کنم و گره ها را با دستان پینه بسته ی خودم باز می کنم.
اغوش خدا همیشه برای پذیرش یک عبد عاصی باز است.مرا بپذیر که سخت محتاجت هستم خدا.
ای امید دل تمام نا امیدان،دست خالی برم نگردان.