داغی که هیچوقت سرد نمی شود(به قلم خودم)
#به_قلم_خودم
چقدر این عکس حرف دارد..
خواستم قلم بردارم و زخم دلهای همسران شهدا را به تصویر بکشم،اما قلم عاجز است از به تصویر کشیدن دردهایی که هیچ وقت و هیچ کجا گفته نشد.
حتی تصور اینکه عاشقانه کسی را دوست داشته باشی و با دستان خودت بند پوتینش را ببندی و راهی جاده ای کنی که می دانی برگشتی ندارد ،برای ما قابل هضم نیست.
چگونه اشک های شبانه و مخفیانه همسران شهدا را به تصویر بکشم ؟یا چطور ارزوهای به بار ننشته ی مادران شهدا برای فرزندانشان را به قلم بیاورم که حقشان ادا شود؟
مگر می شود تمام دلتنگی های یک دختر 5 ساله را در یک صفحه کاغذ به زبان اورد؟
نگاه های منتظر و چشم های اشک آلود پدران شهدا را چگونه به تصویر بکشم که مدیونشان نباشم؟
بغضم گلویم را می فشارد.دستام تاب نوشتن ندارند.چشمهایم خیس اشک می شوند و قطرات اشک صفحات دست نوشته هایم را مات می کند و دیگر توان حرف زدن نیست…