سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

مهربانی(به قلم خودم)

28 شهریور 1400 توسط سربازی از تبار سادات

#به-قلم-خودم

نیم ساعتی می شد که روی صندلی های اتوبوس بین شهری نشسته بود.مدام با دستمال یزدی اش عرق های روی پیشانی پر از چین و چروکش را پاک می کرد.حوصله اش داشت سر می رفت،عصای چوبی اش را را ارام ارام روی سنگ فرش های خیابان می زد و زیر لب شعری را زمزمه می کرد.

خوشا آنان که الله یارشان بی         به حمد و قل هوالله کارشان بی

نگاهش که به من افتاد شکلات مغزدار فندقی را از داخل جیب کت راه راه سرمه ای رنگش دراورد و به من اشاره کرد ،از روی صندلی های زوار درفته ی ایستگاه بلند شدم و به سمتش حرکت کردم .شکلات را که از دستش گرفتم. ناخوداگاه قطره ی اشکی روی گونه هایم جاری شد.

چقدر ان پیرمرد شبیه پدربزرگم بود.همانطور مهربان،خوشرو،خوش برخورد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: به قلم خودم مهربانی پدربزرگ پیرمرد

موضوعات: مناسبتی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه