صدای سکوت به قلم خودم (بخش چهارم)
30 خرداد 1400 توسط سربازی از تبار سادات
کنار حوض فیروزهای رنگ نشست تا نفسی تازه کند که صدای در رشته افکارش را پاره کرد. تن رنجورش را به آرامی بلند کرد و به سمت در آهنی بزرگ قرمز رنگ حیاط حرکت کرد. چشمش که به رضا و وسایل جدید خانه افتاد دنیا برایش تیره و تار شد،چند قدمی به عقب برگشت. دلش… بیشتر »