سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

صدای سکوت(به قلم خودم.بخش پنجم)

01 تیر 1400 توسط سربازی از تبار سادات

روزی که فرنگیس به اعضای آن خانه اضافه شد،غم حمیده هزاربرابر شد.

بی محبتی رضا به او ودخترانش آزارش می داد.

اما فرنگیس در مدت زمان کوتاهی توانست با مهربانی جای خودش را دل حمیده ودخترانش باز کند.

روزها به خوبی سپری شدند تا اینکه فرنگیس متوجه بارداری خود شد، دلش شور میزد نمی‌دانست خوشحال باشد یا ناراحت؟! جرات ابراز این موضوع را نداشت.

نمی‌خواست رشته ی محبت بین او وحمیده از بین برود ،اما ضعف های گاه و بیگاه و رنگ پریدگی های مداوم او،حمیده را متوجه موضوع کرد.

 حمیده ته دلش از این موضوع خوشحال نبود ولی دلش برای فرنگیس میسوخت.

می دانست که آن دخترک بیچاره هم بخاطر بی پناهی ویتیم بودن به رضا پناه آورده تا تکیه گاهی برای او باشد.

حمیده با کمک فرنگیس تمام سیسمونی های بچه را دوخت ،ولی با هر سوزنی که به پارچه ها میزد اشک می ریخت وبه روزهای اوایل ازدواج خودش فکر می کرد.

دلش از این همه تبعیض می سوخت.او که تمام جوانی اش را به پای رضا گذاشته بود.روزهایی که رضا یک شغل خوبی نداشت وبه سختی روزگار را میگذراندند حمیده لب به شکایت باز نکرد.

اما الان باید به خاطر نداشتن یک پسر،اینچنین خودش ودخترانش قربانی بی محبتی روزگار وباورهای غلط مردم شود.

یادش به قصه هایی می افتاد که مادربزرگش از مهر وعطوفت پیامبر اسلام در خصوص دختران برایش می گفت وآه بلندی از اعماق وجودش می کشید.

در یکی از روزهایی که حمیده مشغول خیاطی بود فشارش افتاد ،سرش گیج رفت و روی زمین ولو شد. نازنین با دیدن حال مادر با صدای جیغ و داد همسایه ها را جمع کرد.

 بعد از به هوش آمدن مادر فهمیدند که حمیده هم باردار است.

 خبر بارداری حمیده که به رضا رسید ،سری به علامت ناراحتی تکان داد و زیر لب غرغر می کرد.

 دستی به سبیل های پر پشت و سیاه و سفیدش کشید و گفت:(( دوباره یک دختر!!

 حالا برای آن سه دختر چه گلی به سرمون زده است که دوباره…))

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 6 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(6)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
6 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: داستانک دست نوشته صدای سکوت هوو

موضوعات: دست نوشته لینک ثابت

نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

سلام. جالب تر شد.
چنگله خوشگل

1400/04/01 @ 17:12
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

ممنون عزیزم

1400/04/05 @ 13:49
نظر از: مدرسه نرجس دولت آباد [عضو] 
  • مدرسه علمیه حضرت نرجس خاتون«سلام الله علیها» دولت آباد
5 stars

با سلام و عرض تبریک ولادت ولی نعمتمون حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام خدمت شما بزرگوار
چه قلم خوبی دارید بسیار عالی
التماس دعای فرج و شهادت از محضر شریفتان دارم

1400/04/02 @ 08:18
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

ممنون دوست خوبم
نوشتن را از همین وبلاگ اغاز کردم

1400/04/05 @ 13:50
نظر از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴
5 stars

خیلی قشنگه داستانت سادات جون
یه نکته ویرایشی کوچولو برای زیباتر شدن نوشته هات عزیزم
اول اینکه سعی کن بین دو کلمه حتما فاصله بذاری مثلا
من و تو…
دوم سعی کن علائم نگارشی به کلمه قبلی وصل باشند و از کلمه بعدی فاصله داشته باشند مثلا
من با او به بازار رفتم، تا برای خواهرم هدیه‌ایی بگیرم.
ببین ویرگول وصل بع رفتم است و از تا فاصله داره

1400/04/04 @ 04:06
پاسخ از: سربازی از تبار سادات [عضو] 
  • سربازی از تبار سادات
5 stars

ممنونم دوست خوبم
تشکر بابت راهنمایی های مفیدت

1400/04/05 @ 13:51


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه