سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

غم یار

23 اسفند 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم ?غم یار پاهایش یاری‌اش نمی‌کرد تا از تخت خود پایین بیاید. خودش را از تخت پایین انداخت. با تمام توان بدن بی‌رمقش را به در اتاق رساند. پیراهن زیبای بلند قرمز رنگش که علی برای تولدش خریده بود به پایین در گیر کرد و گوشه‌اش پاره شد. ولی از شدت… بیشتر »
 2 نظر

دلتنگ حرم

21 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم دلتنگ حرم سلام آقا دلتنگی امانم را بریده است،چاره چیست حضرت عشق؟ در خلوت خویش پرنده خیال را راهی صحن وسرای زیبایت می کنم تا اندکی ازدلتنگی ام کاسته شود اما امان از دل بی قرارم که آرام نمی گیرد جز با حضور در حرم حضرت یار. می شود یک بار دیگر… بیشتر »
 3 نظر

لحظاتی با مونس تنهایی ها(به قلم خودم)

30 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
ادامه دست نوشته قبلی… با همون بغض همیشگی باهاش حرف میزنم .اشکهایم امان نمیدهند.بدون نوبت روی گونه های صورتم میلغزند. قران کوچک صورتی ام را در دست میگیرم .چشمهایم رامی بندم وعقلم به قلبم فرمان آرامش می دهد.نفس عمیقی می کشم ویک صفحه از قرآن را باز… بیشتر »
 4 نظر

درمان دلتنگی من

28 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم ادامه پست های قبلی… دوباره ارسال رگباری پیام ها شروع شد.هرکسی راه درمان دلتنگیشو گفت.تااینکه نوبت من شد. زینب گفت:سید بگو دیگه.واقعا تو دلت میگیره آهنگ گوش نمیدی؟گریه نمیکنی؟ بهش گفتم امان بده تا راز درمان دلتنگیمو بگم. همه بی صبرانه… بیشتر »
 14 نظر

شما دلتون میگیره چکار میکنید؟

26 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم بعداز اتمام دوران شیرین دبیرستان هر کسی رفت سراغ زندگی خودش یکی درسشو ادامه داد،یکی ازدواج کرد،یکی خیاطیشو ادامه دادو…تا چند سال پیش ازهم بی خبر بودیم تا اینکه به سرم زد بچه ها را دور هم جمع کنم ویادی از دوران شیطنت هامون داشته… بیشتر »
 4 نظر

یاد کسی بودن

26 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
?اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما. چقدر زیباست کسی را دوست بداریم نه برای نیاز، نه از روی اجبار، و نه از روی تنهایی، فقط برای اینکه ارزشش را دارد. #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا بیشتر »
 نظر دهید »

قرار بود همه جا باهم باشیم(تقدیم به شهدای سلامت)

25 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم خوب یادمه نیمه های شب بود.سکوت حاکم برخانه بیداد میکرد.احساس خفگی میکردم.بغض راه نفسمو بسته بود.بی اختیار اشک ها یکی پس از دیگری بر گونه هایم می لغزیدند.میخواستم فریاد بزنم ولی نمیتونستم.دلتنگی امانمو بریده بود. چقدر سخته ادم از دلتنگی خفه… بیشتر »
 17 نظر

باز این جمعه گدشت وخبراز یار نشد

30 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات
اگر چه روز من و روزگار می گذرد دلم خوش است که با یاد یار می گذرد چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است قطار عمر که در انتظار می گذرد یابن الحسن کجایی؟ من آمدم گدایی… بیشتر »
 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه