دلتنگ حرم
21 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم
دلتنگ حرم
سلام آقا
دلتنگی امانم را بریده است،چاره چیست حضرت عشق؟
در خلوت خویش پرنده خیال را راهی صحن وسرای زیبایت می کنم تا اندکی ازدلتنگی ام کاسته شود اما امان از دل بی قرارم که آرام نمی گیرد جز با حضور در حرم حضرت یار.
می شود یک بار دیگر این عبد گنه کار را بطلبی؟!
دلم تنگ آن لحظاتی است که در صحن حرم می نشستم ونظاره گر گنبد زیبای حرمت بودم.
دانه های تسبیح را در دست می چرخاندم و با تمام وجودم می خواندمت.قطرات اشک بر گونه هایم جاری بود و چشمانم جز گنبد وکبوتر چیزی را نمی دید.آرام بودم همانند آن آهویی که ضامنش شدی.با همه روسیاهی ام باز صدایت می کردم واطمینان داشتم که صدایم را می شنوی و نگاهم می کنی.