عهد سه شهید
عهد بستند،
هر کدامشان #شهید شدند!
دو دوست دیگر را هم شفاعت کنند..
اما..
احتیاجی به شفاعت نبود!
وقتی..
هر سه #شهید شدند❣
➕ ازغافله جا مانده آیم
اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک
روزتان شهدایی
التماس دعا
??
عهد بستند،
هر کدامشان #شهید شدند!
دو دوست دیگر را هم شفاعت کنند..
اما..
احتیاجی به شفاعت نبود!
وقتی..
هر سه #شهید شدند❣
➕ ازغافله جا مانده آیم
اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک
روزتان شهدایی
التماس دعا
??
#زندگی به سبک خودمون
گرمای هوا کلافمون کرده بود
دیگه یه شربت آلبالوی تگری هم جوابگو نبود
کولر بیچاره که دیگه از دست ما به صدا دراومده بود
اگه زبونشو میفهمیدم قطعا میگفت ولم کنید دیگه
دست از سر کچل من بردارید
رنگ وروی سفالهام پرید دیگه
پره هام دیگه قیژ قیژ صدا میکنن
همه دروپنجره های بزرگ وکوچیک خونه باز بودند ولی هنوز هُرم گرما را میشد حس کرد
پاشدم فلاکس آب را برداشتمچندتا تیکه یخ انداختم توش و بند وبساط صحرایی را جمع وجور کردم وهمه ی اهل خونه را صدا کردم
دخترگُلیم
آقا پسرم
آقایی خونه
یالا پاشید ببینم
من حوصلم سررفته.
دارم میرم.هرکی میخواد رفیق راهم باشه کلاه آفتابیشو برداره وراه بیفته
دوسه باری ماشینو روشن وخاموش کردم تا از در حیاط بیرون بردمش
یه وقت فکر نکنین که بلد نبودم رانندگی کنما
مشکل از کوچه هست خیلی کج بود
یا شایدم مشکل از ماشینه
اگه خودش پا داشت راحت میرفت بیرون
بالاخره تقصیر هر کی باشه به رانندگی من اصلا ربطی نداره.
نیم ساعتی طول کشید تا رسیدیم به یه جایی که خنکای نسیمش از چند صد متریش به مشام می رسید
به محض رسیدن حصیر زخم وزیلی شده را پهن کردیم وبساط چای آتیشی را مهیا کردیم.
شانس با ما یار بود نم نم بارون هوا را یه شست وشوی حسابی داد
از آسمون آبی وابرهای جسته وگریخته که دیگه نگم براتون
هر چی بگم بازم در حقشون کوتاهی کردم
چند تا بوته ی کوچیک پونه کنار جوی آب چشمک میرند
رفتم سراغشون ودوتاشونم چیدم واوردم تا یه چای پونه ی دِبش درست کنم.
تا من رفتم وبیام همسری همآتیش رو روشن کرد وشروع کرد به خوندن برای من وبچه ها
فضای صحرا پر شده از صدای خوشحالی وجیغ وداد بچه ها
غم وغصه ها وقرض وبدهی ها از یادمون رفت
همه ی حواسمون به این بود که توی اون لحظه زندگی کنیم
بعد از اینکه بی وقفه چای پونه ها را خوردیم
یعنی دقیق بگم داغی چای را توی گلو حس میکردم که رفتیم سراغ پختن یه کته ی آتیشی خوشمزه
منتظر ادامه خاطره ما باشید.
دوست دارتان.
#به قلم خودم
#کلام_شهید
?شهید ابراهیم هادی
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
?طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند
?می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره..
?آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره
❤️ #هادی_دلها
#دلنوشته
صدای درون اخر شب⬇️
امشب هر چی به صدای درونم گوش میدم
فقط یه چیزو میشنوم
دوباره چشمامو میبندم
باز همون ندا به گوشممیرسم
ندای یه حسرت ۳۰ساله
شده تا حالا به هر دری بزنی ولی به در ودیوار بخوری ودوباره برگردی همون جای اولی
شده یه حسرت توی وجودت ذره ذره ذوبت کنه؟
یه حسرتی که هر چی براش تلاش میکنی میخوری به یه بن بست
با خودت میگی یعنی این آرزوی من اینقدر بزرگه که نمیشه که بشه؟
اره یه حسرت مادام العمر
حسرت یه زیارت عاشقانه
تو باشی وبین الحرمین
یه طرف گنبد زیبای حسین
یه طرف گنبد دلربای عباسِ حسین
خدایا نزار با این حسرت بمیرم
#به قلم خودم
شده اخر شبا یه دفعه توی عالم خواب وبیداری یادت به اتفاقات افتاده در طول روز بیفته؟؟؟
خندیدنا.خوشحالیا.گریه ها.دلشکستنا…..
با فکر کردن به بعضی هاشون بی دلیل خنده روی لبت نقش میبنده،با یاد آوری برخیشون اشکی ناخواسته گوشه ی چشمت لونه میکنه.میگی تا کی بشه تلافیشو سر مقصرش در بیارم.کاشکی جوابشو درست درمون داده بودم
باخودت میگی فردا قوی تر از امروز همه چیزو شروع میکنم یا میگی حالا بزار فردا بشه ببینم چیکارش میکنم.نمیزارم تلخی های امروز تکرار بشه.یه جوری جوابشو میدم که تا عمر داره یادش نره وهزار تا نقشه ی دیگه میکشی
راستی اینقد که به فکر تلافی کردن بعضی چیزا هستیم به فکر بخشیدنم هستیم؟
شده یه بار با خودمون بگیم بخاطر خدا بخشیدمش ودیگه بهش فکر نکنیم؟
به اینم فکر کردیم ما که اینقدر کینه به دل میگیریم چطوری رومون میشه دستامونو سمت آسمون ببریم واز خدا بخوایم مارو ببخشه؟
هر کی ندونه خودمون میدونیم چیکاره ایم که؟خودمون میدونیم کوله بارمون خالی خالیه!بهتر از هرکی میدونیم روسیاه درگاه الهی هستیم!
شده به این جمله فکر کنیم ببخش تا خدا ببخشه
شده به توّاب بودن و وهّاب بودن خدا فکر کنیم.
ما که اشرف مخلوقاتش هستیم یه ذره رنگ وبوی خدایی هم داریم؟
یا همه ی وجودمون پر شده از کینه وکدورت؟قلبمون زنگار گرفته؟
بیاید آخر شب امشب رو به آسمون وایسیم
ستاره های چشمک زن حضرت دوست را ببینیم و دستامونو ببریم سمتشون وبا تمام وجود نفس عمیق بکشیم واز اعماق وجودمون بگیم خدایا فقط بخاطر تو بخشیدم.
بعدچشمامونو ببندیم وبا قلبی آکنده از بخشندگی ومهر ومحبت شب را به صبح برسونیم تا وقت قرارمون راس ساعت اذان صبح ملائکه را چشم انتظار نذاریم
احساس خیلی خوبیه امتحان کن.
خداجونم.مهربونم.بخشیدم تو هم منو ببخش
بخشیدم_تو _هم_ببخش
حاجيان گرم طوافُ،
حاجی اصلی بِرَفت
رفت سمت کربلای
پُر بـَلا امشب حسين فاطمه
✨صلی الله علیک یا اباعبدالله
?✿✵↶ #اعمـالشـبعـرفـه ↷✵✿?
◽️شب نهم ماه ذیالحجّه یعنی #شبعرفه
برای عبادت و مناجات شب بسیار عظیم القدری است، شب مناجات اولیای خدا با حضرت حقّ است.
↫◄ در روایات داریم که #توبه در شب
نهم ماه ذیالحجّه مقبول است
اگر کسی میخواهد به درگاه الهی توبه کند
برگردد و با خدا آشتی کند، پیمان شکنیها را کنار بگذارد و با حضرت حقّ تجدید پیمان و عهد کند در این شب در به روی توبه کنندگان گشوده است.
↫◄ کسی که شب نهم ماه ذیالحجّه را
به #عبادت به سر برد، ثواب یکصد و هفتاد
سال عبادت برای او ثبت میشود
↫◄ به هر حال شب نهم ماه ذیالحجّه شب بزرگی است و اعمال و عبادات خاصّی دارد
اهل مراقبه مراقبات این شب را از دست نمیدهند
1⃣ دعای خاصی برای شب عرفه وجود دارد که مرحوم محدّث قمی در مفاتیحالجنان نقل کرده و دعای بسیار زیبایی است:
【اَللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى وَ عَالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبَادِ يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا جَوَادُ …】
برای مطالعه متن کامل دعا به مفاتیحالجنان مراجعه نمائید
2⃣ از دیگر اعمال این شب، هزار بار خواندن #تسبیحات دهگانهای است که خواندن آن با آداب خاصّ خود در اعمال روز عرفه هم وارد شده است:
【سبْحَانَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ عَرْشُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْأَرْضِ حُكْمُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقُبُورِ قَضَاؤُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْبَحْرِ سَبِيلُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی النَّارِ سُلْطَانُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقِيَامَةِ عَدْلُهُ
سُبْحَانَ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاءَ
سُبْحَانَ الَّذِی بَسَطَ الْأَرْضَ
سُبْحَانَ الَّذِی لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَيْهِ】
3⃣ دعایی که در شب و روز جمعه
وارد شده است:
【اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَيَّاَ …】
به مفاتیحالجنان مراجعه فرمائید.
در شب و روز عرفه نیز خوانده میشود
دعای زیبایی است کوتاه و کمتر از یک صفحه است ولی مضامین بسیار زیبائی دارد.
4⃣ زیارت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
از برجستهترین اعمال شب عرفه است
گویا در شب نهم ماه ذیالحجّه، سالک الیالله
با این زیارت با امام حسین علیهالسلام که به سمت کوفه میروند خداحافظی میکند
چون عرب هم موقع آغاز ملاقات و دیدار
و هم در موقع جدا شدن سلام میکند
این سلام دوم به معنای همان خداحافظی ماست
بنابراین گویا سالک اهل مراقبه در شب نهم ماه ذیالحجّه با امام حسین علیهالسلام وداع میکند و عرض میکند:
✨اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِالله….♥️
به هر حال شب بسیار فوقالعادهای است
و امیدواریم خدای متعال توفیق بهره بردن از مواهب معنوی این شب را به همهٔ ما عطا کند.
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
?کتــاب #به_نام_مادر
این مصحف، برشی است از زندگی نامه و خاطرات یکی از این مستان رند؛ (شهید محمدرضا تورجی زاده) که در سن 23 سالگی باده عاشقی را نوشید و اینک صدای قهقهه اش در گوش ما پیچیده است.
این کتاب مزین به 142 تصویر از شهید محمدرضا تورجی زاده است.
#به قلم خودم
دلت از زمین وزمان که میگیره میزنی بیرون
میری به دل کوه ودشت
یه جایی که جز جیک جیک گنجشک وشرشر اب وخش خش برگ، صدای دیگه ای را نشنوی
چوبهای کوچیکو جمع میکنی وهمشونو روی هممیریزی وکبریت میزنی
آتیش که روشن میشه زل میزنی به سوختن وجزغاله شدن خرده چوبها
با یه چوب دستی نسبتا کج وکوله آتیش پاره ها را هی زیر ورو میکنی
همه دق ودلی هاتو سر اون زغال های بیچاره خالی میکنی
پرنده ی خیال تا ناکجا اباد به پرواز در میاد
به خودت که میای میبینی آتیش خاموش شده وتو موندی ویه مشت آتیش زیر خاکستر
درست شبیه حال خود آدم،آتیش زیر خاکستر
شبیه زمانیکه دلت پر شده از یه عالمه حرفای نگفته ای که در زمان خودشون گفته نشدن
بی خیال این حرفها
پس حالا که از وقتشون گذشته چه بهتر که دیگه اصلا بیان نشن
بشن همون آتیش زیر خاکستر
فقط تنها تفاوتش اینه که نباید هیچوقت گُر بگیرن،باید حواسم باشه جرقه ای بهشون نرسه اونوقته که دیگه هر چی که نزدیکش باشه را میسوزونه وراهی برای برگشتشون نمیمونه
باید همیشه همون زیر خاکسترها جا خوش کنن تا اوناهم یه روزی خاکستر سرد بشن…
هرچیزی تاوان داره
تاوان به موقع نگفتن خیلی چیزها هم میشه خاکستر سرد
#به قلم خودم
امروز برای اولین بار به خودم جرات دادم تراوشات ذهنیمو به روی برگه بیارم
چقدر حس زیباییه
آدم نمیدونه از کجا ،چطوری ،با چه کلمه ای شروع کنه ولی وقتی شروع کرد نمیدونه چطوری تمومش کنهدلش میخواد مدام بنویسه وخط بزنه ودوباره از نو
درسته اولین نوشته خیلی درهم برهم میشه ولی یه روزنه ی امیدی برای ادم میشه که شایدمنم بتونم بنویسم
اما اولین دست نوشته ی امروز من:
با تمام شور وشعفی که داشتم خیابون ها را یکی پس از دیگری پشت سرم گذاشتم تا راس ساعت ۱۴به کلاس نویسندگی خلاق برسم
وارد سالن شدم ،نفسم به شماره افتاده بود ،از فرط گرما مثل بستنی وارفته شده بودم،همه حواسم به این بود که کجا یه قطره اب پیدا کنم که فقط لب تشنه از دنیا نرم.خوشبختانه آشپزخونه سمت راست سالن داشت چشمک میزد.جسم خسته وکوفته ی خودمو سمت آشپزخونه کشیدم و با آب خنک دست وصورتمو شستم ویه بشکه آب خوردم.اصلا نمیفهمیدم این آب ها کجای معده ی من جا میشن.
بعد از اینکه دلی از عزا درآوردم یواش یواش سمت کلاس رفتم …..
این داستان نیمه تمام من ادامه دارد.
با نظراتتون همراهیم کنید.