اولین باری که قلم به دست گرفتم
#به قلم خودم
امروز برای اولین بار به خودم جرات دادم تراوشات ذهنیمو به روی برگه بیارم
چقدر حس زیباییه
آدم نمیدونه از کجا ،چطوری ،با چه کلمه ای شروع کنه ولی وقتی شروع کرد نمیدونه چطوری تمومش کنهدلش میخواد مدام بنویسه وخط بزنه ودوباره از نو
درسته اولین نوشته خیلی درهم برهم میشه ولی یه روزنه ی امیدی برای ادم میشه که شایدمنم بتونم بنویسم
اما اولین دست نوشته ی امروز من:
با تمام شور وشعفی که داشتم خیابون ها را یکی پس از دیگری پشت سرم گذاشتم تا راس ساعت ۱۴به کلاس نویسندگی خلاق برسم
وارد سالن شدم ،نفسم به شماره افتاده بود ،از فرط گرما مثل بستنی وارفته شده بودم،همه حواسم به این بود که کجا یه قطره اب پیدا کنم که فقط لب تشنه از دنیا نرم.خوشبختانه آشپزخونه سمت راست سالن داشت چشمک میزد.جسم خسته وکوفته ی خودمو سمت آشپزخونه کشیدم و با آب خنک دست وصورتمو شستم ویه بشکه آب خوردم.اصلا نمیفهمیدم این آب ها کجای معده ی من جا میشن.
بعد از اینکه دلی از عزا درآوردم یواش یواش سمت کلاس رفتم …..
این داستان نیمه تمام من ادامه دارد.
با نظراتتون همراهیم کنید.