سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

دشمن قسم خورده4

05 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

راه رهایی از اسارت شیطان:
برای رهایی از اسارت شیطان به دو راهکار علمی و عملی اشاره می کنیم:
الف. راهکار علمی
دامنه فعالیت شیطان، بسیار گسترده است و اختصاص به کردار و گناه خاصی ندارد؛ وسوسه‌های او تمام فعالیت‌های ذهنی، بیرونی، فردی و اجتماعی انسان را پوشش می‌دهد و مدام تلاش می‌کند تا انسان را از مسیر حق و کمال به انحراف بکشاند.
معمولاً وسوسه‌ها و کمینگاه های شیطان را در امور فردی و عبادی می‌دانند؛ در حالی که شیطان در امور اجتماعی نیز نقش مهم و فعال دارد و به احتمال زیاد، این امور مورد توجه بیشتر او است؛ زیرا صلاح و فساد زمینه‌های اجتماعی، در کمالات و فضایل انسانی اهمیت اساسی دارد.
بنابراین باید توجه داشته باشیم که شیطان از کمینگاه های فراوانی برای اسیر کردن و به بردگی کشاندن انسان استفاده می کند. راه های نفوذ و کمینگاه های شیطان را می توان به چند دسته کلی تقسم نمود. ۱. اندیشه و فکر ۲. ایمان و باورهای دینی. ۳. عبادت و بندگی ۴. احساس و گرایش. ۵. روابط اجتماعی و فرهنگی.
شناختن کمینگاه های شیطان
در این قسمت به برخی از مهمترین راه های نفوذ و کمینگاه های شیطان اشاره می کنیم:
الف) اندیشه و ایمان دینی
انحراف بینشی
بینش، نگاه جامع دینی به جهان هستی و زندگی است که زمینه ساز نگرش، گرایش، کنش و منش صحیح انسان می شود. اولین و مهمترین کمینگاه شیطان ایجاد اختلال در نوع اندیشه، نگاه انسان به زندگی و بینش و نگرش حاصل از دانش دینی است. علت اهمیت این موضوع برای شیطان نیز وابستگی عمیق گرایش، کنش و منش انسان به بینش او است. شیطان اگر بتواند به نظام بینشی انسان نفوذ کند در حقیقت به تمام سیستم فکری، اخلاقی و رفتاری انسان نفوذ کرده است.
البته عامل قریب نفوذ شیطان در اندیشه و بینش آدمی، نفس او است، اگر نفس که عامل نفوذی ابلیس است نباشد، نظیر این است که سمی وارد دهان انسان شود ولی به دستگاه گوارش او نرسد، یا دستگاه گوارش آن را قبول نکند. بر همین اساس خدای سبحان وسوسه و ازلال منسوب به شیطان را در بعضی آیات به نفس انسان منسوب می سازد: ولقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه؛ و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند. این اسناد نشان می دهد اگرچه راه نفوذ شیطان، اندیشه و فکر انسان است، ولی محور اندیشه های شیطانی، نفس آدمی است.
شک در باورهای دینی
از اساسی ترین کمینگاه های شیطان ایمان و باور دینی است. در صورتی که شیطان بتواند باور و اعتقاد به خدا و دین خدا، که اساس سعادت انسان است را از صفحه دل و زندگی فرد به کلی پاک کند، چنین شخصی کاملاً بی‌پناه و طعمه دام او شده است.
شیطان افراد بی ایمان را به هر سمت که بخواهد، می‌کشاند و هر کاری که بخواهد، بر عهده او می‌گذارد و به وسیله او عملی می‌کند. در حقیقت، فردی که به خدایش کفر ورزیده، از سپاه و سربازان شیطان می‌شود که شیطان، او را فرمان می‌دهد و سرپرستی می‌کند و او نیز به آسانی، اطاعت می‌کند. این مطلب در قرآن بروشنی بیان شده است: إِنّا جَعَلْنَا الشّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلّذینَ لا یُؤْمِنُونَ؛ ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند.
ایجاد انحراف اعتقادی:
مهمترین حربه شیطان ایجاد انحراف اعتقادی در انسان است، شیطان بیش از آنکه مترصد به گناه انداختن ما باشد، خواستار گمراهی ما است، برای او بی دینی و انحراف اعتقادی انسانها بسیار مهمتر از گناه آلود کردن آنها است، پس ازانحراف اعتقادی بسیار بیشتر باید ترسید.
شریعت (دین و فرقه) سازی (مانند بهائیت، وهابیت، انواع و اقسام عرفان و…) تخریب پایگاه های عقیدتی (زیارت گاه ها، روحانیت، انجمن، مدارس مذهبی، مساجد، حسینیه ها و…) تفکرات روشنفکری، بیدینی در مقابل دین، تحریف دین، خرافه سازی و ارتجاع و تحجر به نحوی که باعث بیزاری عموم مردم از دین و دینداری شود.ایجاد تفکر التقاطی نؤمن ببعض و نکفر ببعض (به پیامبر گفتند تو را قبول داریم، ولی به جانشین تو ایمان نمی آوریم، نماز می خوانیم ولی خمس نمی دهیم و…)
وسواس در انجام امور دینی، باعث می شود انسان به درستی نتواند از عهده انجام امور دینی برآمده و بتدریج باعث انزجار او و اطرافیانش از این امور شود.
تزئین اینگونه باورهای باطل، یکی از مهمترین کمینگاه ها و روش‌های شیطان برای زدودن ایمان حقیقی از صفحه قلب و جایگزین ساختن پندارهای باطل و اندیشه‌های بی‌اساس به جای آن است: کسانی که بعد از روشن شدن حقیقت، به آن پشت کردند، شیطان کردارهای زشت و باورهای باطل را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است.
تزیین باطل به وسیله شیطان، باعث می شود که حقیقت شکل واقعی خود را از دست بدهد. شیطان با اضافه کردن خواسته‌های نفسانی و مغالطه بر یک اندیشه و عمل باطل، آن را تزیین می کند، یعنی زیبا و مطلوب نشان می‌دهد. به عنوان نمونه، کیست که نداند سجده بر خورشید، سبکسری است؛ اما قوم سبأ فریب آرایش این پندار زشت را خوردند و عمری به پرستش خورشید پرداختند. کدام عقل می‌پذیرد که انسان گوساله را پرستش کند؛ ولی سامری در غیاب حضرت موسی، گرفتار وسوسه تزئین شیطان شد و قوم بنی‌اسرائیل را گوساله پرست کرد. امروزه نیز، جذابیت بسیاری از اندیشه‌ها و باورهای بی‌اساسی که در برابر ایمان به خدا قد برافراشته و خودنمایی می‌کنند، بدون تردید خالی از تسویل و تزئین شیطان نیستند و اگر نبود تلاش‌ها و آرایش‌های او، تا این حد باورهای باطل در میان جوامع نفوذ نمی‌کرد.
بدعت و خرافات
اعتقاد به خرافات و اعمال خرافی، کمینگاه دیگر شیطان براى گمراه کردن بندگان خدا است، در قرآن کریم از قول شیطان آمده است: وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً؛ و سخت گمراهشان کنم و به آرزو (های باطل و دور و دراز) درافکنم و دستور دهم تا گوش حیوانات ببرند (که اینها نصیب بتها است) و امر کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند، و (ای بندگان بدانید) هر کس شیطان را دوست گیرد نه خدا را، سخت زیان کرده زیانی آشکار.
نوآوری وبدعت در دین ترویج خرافات مانند بریدن گوش حیوان و تغییر خلقت خدا و تخم مرغ شکستن برای دفع چشم زخم و مهره مار برای خوشبختی و هزاران خرافه دیگر همگی کمینگاهی است برای نفوذ و سلطه شیطان بر انسان و گمراه نمودن او از یاد خدا و اعتقاد به قدرت و ولایت الهی.
غفلت و فراموشی آخرت
شیطان تلاش فراوانی دارد که بشر را جذب دنیا و سرگرمی های آن کرده و آخرت را از یاد انسان ببرد.
بزرگترین حربه شیطان برای فریب دادن بشر اصالت دادن به دنیا و لذت ها دنیوی در نزد او است، اصولا پایه انکار آخرت برا اساس اصالت دادن به دنیا و لذت های دنیوی و نفی تکالیف آخرت است.
انسانها معمولا با این سؤالات براحتی فریب می خورد: مگه چند سال در این دنیا زندگی می کنی، چه لذتی از این دنیا برده ای که می خواهی خودت را گرفتار کنی، چشم روی هم بگذاری پیر می شوی بدون آنکه از جوانیت لذتی برده باشی، دم را غنیمت بدان، حالی خوش باش.
دم غنیمت دان که دنیا یک دم است هرکه بادم همدم است او آدم است
در جهان بینی دینی اصالت با آخرت است و نه دنیا، دنیا محل استقرار و ثبات نیست، دنیا گذرگاه موقتی است و اصالت دادن به دنیا و لذت های آن مفتاح همه گناهان است.
غفلت از خداوند و آخرت اسلحه بزرگ شیطان است. حب دنیا و اصالت لذت باعث شده است که شیطان بتواند بغیر از امور دنیوی و کسب معاش که بخودی خود و بطور معمول انسان را از خداوند و آخرت دورمی کند دنیا را پرکند از عواملی که همه آن عوامل باعث غفلت بشر از خداوند و آخرت کند
موسیقی، رقص و آواز، فیلم ها و سریال ها، شبکه های ماهواره ای، اینترنت، فضای مجازی، فوتبال و اتفاقات ورزشی، بازیهای کامپیوتری و… همه و همه از اموری است که اگر درست به کار گرفته نشود از عوامل غفلت از خداوند و فراموشی آخرت است.

 نظر دهید »

دشمن قسم خورده3

05 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

قلمرو نفوذ شیطان


آیات فراوانی دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق ابزارهایی انسان را به نافرمانی خدا سوق می دهد و این همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضی از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضی افراد شده این سلطه تکوینی نیست و از این رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویی با پیروان خود می گوید: خدا به شما به حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت شما را وعده دادم و خلف وعده کردم و بر شما (برای وعده دروغ خود) هیچ حجت و دلیل قاطعی نیاوردم و تنها شما را فراخواندم و شما اجابتم کردید، پس (امروز شما ابلهان که سخن بی‌دلیل مرا پذیرفتید) مرا ملامت مکنید بلکه نفس (پر طمع) خود را ملامت کنید، که امروز نه من فریادرس شما خواهم بود و نه شما فریادرس من توانید بود، من به شرکی که شما به (اغوای) من آوردید معتقد نیستم، آری (در این روز) ستمکاران عالم را عذابی دردناک خواهد بود.
البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه ای می شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه ها.
دعوت شیطانی و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتی تن به معصیت و نافرمانی خدا دهد، ولی این به معنای مسلوب الاختیار کردن انسان نیست،بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهی.
بسیارند کسانی که حاضر نیستند، حتی یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانی قرار دهند؛ دل های آن ها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این رو، شیطان هم بر آن ها هیچ سلطه ای ندارد.
البته گروهی هم هستند که تحت ولایت شیطان زندگی می کنند و کاملا گوش به فرمان او هستند، بنابراین در ارتباط با سلطه شیطان، می توان گفت: انسان ها سه دسته اند و سلطه شیطان با هر یک از آنها متفاوت است:
۱. گروهی که شیطان بر ایشان هیچگونه تاثیر و تسلطی ندارد، این گروه عبارتند از:
الف) مخلصین:
راه شیطان نسبت به اهل اخلاص در توحید و بندگان صالح خداوند کاملا مسدود است و هیچ نوع تاثیرگذاری، وسوسه و اغواگری شیطان در ایشان کارگر نیست. قرآن از زبان شیطان نقل می‌کند: لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین: همه انسان ها را گمراه می سازم مگر بندگانت را که از آنها هستند، مخلصین.
ب) اهل ایمان و توکل به خدا:
دومین موردی که از نظر قرآن، شیطان بر آنها سلطه ای ندارد، مومنانی هستند که به خدا تکیه می نمایند. قرآن می فرماید: انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون؛ به راستی که شیطان را تسلطی نیست بر آنان که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می کنند.
ت) پناه برندگان به خداوند:
علی (ع) فرمود: من اعتصم بالله لم یضره شیطان؛ کسی که به خدا پناه برد شیطان بر او زیان نمی زند.
داستان حضرت یوسف (ع)، نمونه ای از اعتصام به خداوند در مراحل خطرناک است که آن مرد الهی با پناه بردن به خدا و استمداد از درگاه او از دام شیطان گریخت و دامن خود را آلوده نکرد در آن هنگامی که در دام همسر عزیز مصر قرار گرفت و با یک اراده قوی و تصمیم قاطع فرمود: قال معاذالله انه ربی احسن مثوای؛ پناه بر خدا او پروردگار من است که جایگاه مرا نیکو قرار داده است.
آیت الله جوادی آملی در این زمینه فرموده است: شیطان نسبت به دیگران که تحت ولایت او نیستند وسوسه می‌کند، آنها هم اعتنا نمی‌کنند می‌بینند این خطر متوجه آنها شد فوراً می‌روند پناهگاه. خدای سبحان هم هشدار داد فرمود: وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ؛ اگر یک خاطره‌ای در ذهن شما رسوخ کرد که می‌دانید این خاطره خلاف است فوراً بروید پناهگاه؛ مثلاً نامحرمی از کنار شما می‌گذرد وسوسه پیدا شد که نگاه کنید، خب این را می‌دانید که این نزغ شیطان است، این نزغ شیطان آژیر خطر است، فوراً بروید پناهگاه، پناهگاهتان هم که خدای سبحان است؛ بگویید خدایا من به تو پناه بردم؛ البته با قلب بگویید نه اینکه بگویید أعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
۲. افراد عادی که مورد اغواگری و وسوسه شیطان هستند:
نسبت به انسان های عادی اگر چه شیطان تسلط کامل ندارد و سلطه او از نوع دعوت است و نمی تواند به ایشان امر کند، اما آنان به خاطر ضعف در توحید و اطاعت خداوند،‌ در معرض وسوسه و اغواگری و گمراه سازی شیطان هستند و باید دائما به خدا پناه ببرند و مراقب باشند تا فریب او را نخورند و تسلیم نشوند.
شیطان که دشمن قسم خورده انسان است نسبت به این گروه از مردم کارش تسویل است، یعنی امور زشت و باطل را زیبا و حق جلوه می دهد و آلودگی و پستی و زشتی را در چشم انسان می آراید و در مقابل زیبایی و خیرات و نیکی ها را سخت و دشوار و سنگین جلوه می دهد، انسان را از روآوردن به آنها برحذر می دارد و نفس اماره انسان نیز شیطان را یاری می کند و انسان را از درون وادار به اطاعت شیطان و انجام زشتی ها و پذیرش باطل می نماید و در انجام اعمال صالح و نیکی ها، سستی و تنبلی ایجاد می کند.
امیرمؤمنان(ع) در دعای کمیل در این مورد می فرماید: الهی و مولای اجریت علی حکما اتبعت فیه هوی نفسی و لم احترس فیه من تزیین عدوی فغرنی بما اهوی و اسعده علی ذلک القضاء؛ ای خدا و مولای من! تو بر من حکمی را جاری کردی که در اجرای آن هوای نفسم را پیروی و اطاعت کردم و از زینت دادن و فریبکاری دشمنم شیطان در این باره پرهیز و هراسی نداشتم، پس او(شیطان) بر طبق خواهش و میلم مرا فریب داد … .
بنابراین گمراهی انسان حاصل همکاری نفس و شیطان است، زیرا دشمنان خارجی بدون هماهنگی با مهره‌های داخلی و بدون داشتن زمینه و پایگاه درونی نمی‌توانند موفق شوند. به همین جهت پیامبر (ص) فرمود: اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک؛ بدترین و سرسخت‌ترین دشمنان تو، نفس تو است که میان دو پهلویت قرار دارد". پس اگر هوای نفس نمی‌داشتیم و آمادگی از درون نباشد، شیطان توان گمراه ساختن ما را ندارد، اما چون هوا و هوس داریم، و در نفس خویش خواسته‌ های افراط گونه داریم، ‌شیطان همان را زینت داده و تأیید می‌کند تا بیشتر به آن جذب شویم.
۳. افراد تحت ولایت شیطان:
دسته سوم کسانی هستند که کاملا تسلیم شده، تحت سلطه و ولایت شیطان زندگی می کنند، اختیار خود را به او داده و پیرو اوامر او گشته اند؛ شیطان نسبت به این گروه حتی نیازی به اغواگری و وسوسه ندارد، بلکه به آنان امر می کند و آنها بدون هیچگونه مقاومتی اطاعت می کنند.
البته در اصل شیطان سلطه ندارد و این سلطه پذیری تنها برای کسانی است که خود آنها ولایت شیطان را پذیرفته اند و نسبت به ولایت الهی شرک ورزیده اند: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ؛ تسلط او تنها بر کسانى است که دوستش مى دارند و به خدا شرک مى آورند.
مومن هرگز تحت ولایت شیطان قرار نمی گیرد، شرک و کفر است که زمینه پذیرش ولایت شیطان می شود. إِنـّا جَعَلنا الشـّیاطینَ أولیاءَ لِلذینَ لا یُؤْمِنون ؛ ما شیاطین را ولی کسانی قرار دادیم که خدا و قیامت را باور ندارند.
تسلط شیطان بر کسانی است که به او عشق می ¬ورزند و او را سرپرست خود کرده اند وکسانی که به خدا شرک می ورزند و فرمانش را لازم الاجرا می دانند. تو بر بندگان من تسلط نخواهی داشت، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می‌کنند.

 نظر دهید »

دشمن قسم خورده2

05 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

علت دشمنی
علت دشمنی شیطان با انسان نیز به داستان خلقت آدم بر می‌گردد. در گفت‌وگویی که بین او و خداوند در این داستان ذکر شده است، ابلیس مطلبی را بیان می‌کند که شاید بتوان از آن به علت رفتار خصمانه‌اش با انسان پی برد.
خداوند بعد از آن که آدم ابوالبشر را آفرید، به همه فرشتگان دستور داد تا بر این مخلوق جدید؛ سجده کنند. همه سجده کردند جز ابلیس! وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین؛ سرپیچی ابلیس از فرمان خداوند از همان هنگام آغاز شد، او بر این مخلوق خدا سجده نکرد. خداوند علت این نافرمانی را تکبّری می‌داند که در ابلیس وجود داشت، أَبى وَ اسْتَکْبَرَ؛ او خودش را برتر از انسان می‌دید، لذا وقتی که از او سؤال شد چرا بر انسان سجده نکردی گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گِل! قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین ابلیس با این استدلال دچار خود بزرگ‌بینی شد و در برابر دستور خداوند عصیان نمود.
بعد از این واقعه بود که ابلیس از درگاه خداوند رانده شد و مورد لعن خداوند قرار گرفت، قَالَ فَاخْرُجْ مِنهْا فَإِنَّکَ رَجِیم شیطانی که چند هزار سال در درگاه خداوند با فرشتگان زندگی می‌کرد به یک‌باره از آن آستان قرب، سقوط کرد، امّا باز هم توبه نکرد و کینه آدم و فرزندان آدم را به دل گرفت و از خداوند مهلت خواست تا بتواند همه جنس بشر را از راه اطاعت خداوند خارج کند. قَالَ رَبّ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ یَوْمِ یُبْعَثُون؛ سپس گفت: قَالَ رَبّ بمِا أَغْوَیْتَنىِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَّمْ أَجْمَعِین؛ پروردگارا! به سبب آن‌که مرا از راه بیرون کردى (از رحمت خود راندى) البته من هم در زمین براى ایشان (فرزندان آدم) گناهان را آراسته گردانم، و همه آنان را گمراه می‌کنم.
بله! ابلیس با سجده نکردن بر مخلوق خداوند، خود را از بارگاه قدس الهی رانده شده دید و با در دل گرفتن کینه انسان و تلاش و سعی فراوان در جهت گمراه کردن بندگان خداوند، در باتلاق نافرمانی خداوند فرو رفت.
شیطان دشمن بیرونی و قسم خورده‌ای است که تا آخرین لحظات زندگی، دست از‌گریبان انسان بر نمی‌دارد و در عین حال از آشکار و نهان ما و از تمام کردارها و اندیشه‌های ما، آگاه است.

 نظر دهید »

دشمن قسم خورده

05 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

دشمن قسم خورده
شیطان دشمن قسم خورده انسان همواره می کوشد تا او را اسیر خود کند و به عبودیت و بردگی بکشد، البته بعضی خیال می‌کنند شیطان همان هوای نفس است، در صورتی که از دیدگاه قرآن کریم شیطان موجودی مستقل از انسان و جنّ است و خداوند آن را از آتش آفرید.
شیطان دشمن دیرینه انسان و خدا است، او با تکبر و حسدی که نسبت به انسان ها دارد سعی می کند که انسان ها را از راه راست منحرف کند.
داستان شیطان و کینه توزی بی پایان او با یکایک انسان ها، امری قطعی و یقینی است که بارها و بارها از سوی شایسته ترین فرزندان آدم و بالاتر از آنان، از جانب خدای مهربان و خالق شیطان و انسان، یادآوری و گوشزد شده است.
دشمن آشکاری که ابایی از دشمنی با آدمیزاد ندارد و رسما عناد خود را اعلام کرده است. و در این میان خدا به انسان دستور داده که از او تبعیت نکنید. وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ از گام های شیطان، پیروی نکنید، که او دشمن آشکار شما است.
و در جای دیگر خود شیطان، به عزت خداوند قسم یاد کرده که همه ی بندگان خدا جز عده ای اندک که به آنها دسترسی ندارد را گمراه می کند و از چند جهت به انسان حمله ور می شود: لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و َعَنْ أَیْمَانِهِمْ و َعَنْ شَمَائِلِهِمْ و َلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ؛ از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها می روم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهی یافت.
در توضیح جهات چهار گانه امام باقر (ع) می فرماید: منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى دهد، و منظور از پشت سر این است که آنها را به گرد آورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى کند، و منظور از طرف راست این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى سازد، و منظور از طرف چپ این است که لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهد.
قرآن کریم در آیات فراوانی به دشمنی شیطان با انسان اشاره می کند، به چند آیه اشاره می کنیم:
۱. اتمام حجت خدا به انسان ها، درباره دشمنى شیطان و لزوم پرهیز از اطاعت وى: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ. (خطاب آید) ای آدم زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!
۲. دشمنى شیطان با انسان، فلسفه نهى شدن آدمى از پیروى او: وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید که او همانا شما را دشمنی آشکار است.
۳. بازداشتن انسان ها از نعمت هاى حلال، نمودى از دشمنى شیطان با آنان: یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را تناول کنید و پیروی نکنید و ساوس شیطان را، محققا شیطان از برای شما دشمنی آشکار است.
۴. دشمنى شیطان با انسان ها، عامل تلاش وى براى فتنه انگیزى و افساد میان آنان وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا؛ و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند که شیطان میانشان را به هم مى زند زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است.

 نظر دهید »

زی ایمانی طلبه وزی طلبگی

04 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

 

?زیِّ ایمانی طلبه و زیِّ طلبگی او?

تفاوت زیِّ ایمانی طلبه و زیِّ طلبگی او

طلبه از آن جهت که یک مسلمان مومن است، موظف است در زیِّ اهل ایمان باشد؛ اما فراتر از آ>، از جهت شخصیت صنفی و نقش اجتماعی خاص طلبگی نیز، لازم است در جلوه‌های ظاهری خود هنجارهایی را مراعات کند که الزاما هر مومنی در هر صنفی ملزم به رعایت آن نیست. این هنجارها، مصادیق خاص زیِّ طلبگی‌اند

به بیان دیگر، طلبه چون انتساب آشکاری به یک صنف اجتماعی دارد، رفتارش رفتار آن صنف تلقی می‌شود و به پای آنها نوشته می‌گردد. آبروی شخصی او، با آبروی صنف او و آبروی صنفی او پیوند دارد و از بین رفتن اعتبار شخصی‌اش، غالبا ملازم با خدشه در اعتبار صنفی او و اعتبار صنف او است. بنابراین اگر طلبه در رفتارهای خود مراقبت لازم را نداشته باشد و از حدود پاره‌ای هنجارها فراتر رود، علاوه بر آنکه با زیِّ ایمانی تطابق ندارد و شان او را پایین می‌آورد، به منزلت و جایگاه روحانیت آسیب رسانده و ارج و قدر این نهاد مقدس را که حاصل صدها سال پای‌مردی و صداقت و خدمت و مجاهدت عالمان ربانی است، مخدوش ساخته است.

بنابراین، هر حالت یا رفتار ظاهری که به گونه‌ای به رسالت‌های صنفی طلبه مدد رساند و جایگاه اجتماعی‌اش را به عنوان طلبه، یا منزلت اجتماعی نهاد روخانیت را مستحکم سازد، برای او مطلوب است و مشمول زیِّ طلبگی است و هر چه که مانع اجرای بهینه رسالت حوزوی شود، برای او مذموم و خلاف زیِّ طلبگی به شمار می‌رود.

 5 نظر

قلمرو عشق

04 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

مدينه، قلمرو روشن عشق است


شعرها، از عاقبت به خيري خود مي گويند که يازدهمين عطر را بوييده اند؛ عطشناک و مشتاق. زمين، امروز متبسم است و آسمان، طرحي از نشانه هاي يکريز، از سوي فرشتگان مسرور دارد. همه آراستگي ها، بر صفحه امروز باريده است.


چه تابناک مي توان از مدايح امروز، پياله برگرفت و با مستانگي، تا آخر دنيا، به عشق و شور و خلوص پرداخت.


مدينه، بار ديگر ، در اندامي قدسي ظاهر شده است؛ ايستاده بر درگاه صبح .


جماعت شايد نيز صف کشيده اند پشت خانه رونق شکوفايي. تولد چکامه اي ارديبهشتي است .


مدينه، قلمرو روشن عشق است؛ بافت محکم دلدادگي

 1 نظر

یازدهمین چراغ

04 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

يازدهمين چراغ، روشن شد

آمدي و رودخانه هاي صداقت، از رد قدم هايت جاري شدند .


نگاهت، نور مي پاشيد، پنجره هاي بي شمار را .


آسمان، چرخي زد و آبي چشمانت را خيره ماند. تو، يازدهمين ستاره منظومه عشقي.


کلامت، دل هاي کويري و جاهل را باران هدايت بود و لب هاي متبرکت، نور را زمزمه مي کرد.


روشنايي انديشه ات را هيچ خورشيدي تفسير نمي تواند.


تو آمدي و کوچه هاي مدينه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدي و آيينه ها، به پابوسي ات، آب هاي جهان را به انعکاس برخاستند. آمدي، تو يازدهمين چراغ پر فروغ ولايت باشي.


آمدي، تا امانت را به دست آخرين حجت بسپاري زمين عدالت را دستان با کفايتت به بار نشاند.
حضورت، برکت افشان سفره هاي مهرورزي و راستي بود .


بال هايت، ميله هاي قفس را تجربه کردند، تا ما پرواز را از خاطر نبريم وآسمان، همچنان شکوه آزادي را به تصوير بنشيند.


نفس هايت مروج دين محمد بود؛ آن هنگام که زمستان تفکر عباسي، جهان اسلام را قبضه کرده بود.


ايستادي تا امانت خداوند را به دست آخرين حجتش بسپاري. کوران ستم را تاب آوردي؛ به پاسداري کرامت انسان؛ که سوره عشق، اين چنين تلاوت مي شود

 نظر دهید »

ولادت

04 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

شیعه از دیدگاه امام حسن عسکری ( علیه السلام)
از دیدگاه امام یازدهم هر کس که بنام شیعه خوانده شود ولی اوصاف و ویژگیهای یک شیعه حقیقی و واقعی را دارا نباشد، شیعه شمرده نمی شود . شیعه واقعی کسانی هستند که همچون رهبران دینی خویش در نهضت خدمت رسانی به مردم و برادران دینی خویش فعال و کوشا باشند و به دستورات و نواهی الهی پای بند باشند چنان که حضرت عسکری در کلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه می فرماید: «شیعة علی هم الذین یؤثرون اخوانهم علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و هم الذین لایراهم الله حیث نهاهم و لا یفقدهم حیث امرهم، و شیعة علی هم الذین یقتدون بعلی فی اکرام اخوانهم المؤمنین (4) ; پیروان و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که برادران (دینی) خود را بر خویش مقدم می دارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که از آن چه خداوند نهی کرده دوری می کنند و به آنچه امر نموده عمل می کنند و آنان در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به علی ( علیه السلام) اقتدا می نمایند و در جای دیگر درباره نشانه های شیعیان فرمود: «علامات المؤمنین خمس صلاة الاحدی و الخمسین و زیارة الاربعین و التختم فی الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم (5) ، نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) زیارت اربعین امام حسین ( علیه السلام) داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم (در نمازها) .

انتظارات امام عسکری ( علیه السلام) از شیعیان
انتظارات و توقعات امام حسن عسکری ( علیه السلام) به عنوان آخرین امامی که در جامعه حضور عینی داشته، و بعد از او غیبت صغری و کبرا فرزندش مهدی موعود ( علیه السلام) آغاز می گردد و برای مدت مدیدی مردم و جامعه از درک حضور او محروم خواهند بود قابل اهمیت و دقت است، و می تواند رهنمودهای گرانبها و ارزشمندی باشد برای دوران غربت تشیع و دورانی که غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پیشانی آنها سایه افکنده است، اینک به گوشه هایی از انتظارات حضرتش می پردازیم .

1 - اندیشه و تفکر
اساس تمام پیشرفتهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفکر از یک طرف، و سعی و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است . اگر بشر قرن بیستم و بیست و یکم از نظر صنعتی و تکنولوژی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است; چنان که پیشرفتهای معنوی جوامع و افراد نیز بر اثر بهره وری از توان عقل و تفکر و قدرت عمل و تلاش بوده است . پیامبران، امامان و بندگان صالح الهی همگی اهل فکر و تعقل بوده اند، در منزلت ابوذر امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «بیش ترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزی بود (6) »

قرآن این کتاب الهی و آسمانی برای اندیشه و تفکر، ارزش والا و حیاتی قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقت و تفقه بیان نموده است در قرآن بیش از هزار بار کلمه «علم » و مشتقات آن که نشانه باروری اندیشه است تکرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از 10 آیه با کلمه «انظروا; دقت کنید» شروع شده است . بیش از پنجاه مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن امر شده است . (7)

و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است . (8)

با توجه به این اهمیت اندیشه و تفکر است که امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش انتظار دارد، که اهل اندیشه و تفکر باشند . لذا فرمود: «علیکم بالفکر فانه حیاة قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمة ; بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفکر موجب حیات و زندگی دل آگاه و کلیدهای دربهای حکمت است . (9)

انسانهایی که با عقل اندیشه نکنند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقت بخرج ندهند در روز قیامت نابینا محشور می شوند .

امام حسن عسکری ( علیه السلام) این حقیقت را با گوشزد کردن آیه ای از قرآن برای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری در طی نامه ای چنین بیان می کند: «ای اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آن هایی که مورد رحمت الهی قرار گرفته و همچون تو دارای بصیرت خدا دادی می باشند، نعمت خویش را تمام کرده است … پس به یقین بدان ای اسحاق که هرکس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود . ای اسحاق! چشمها نابینا نمی شوند، بلکه دلهایی که در سینه ها هستند نابینا می شوند . (بر اثر اندیشه نکردن) و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است آنجا که از زبان انسان ستم پیشه بیان می کند (10) : «پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودی با این که دارای چشم بودیم؟ (خداوند در جواب) می فرماید: همان گونه که آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد . (11) »

گاه امام حسن عسکری با گوشزد این خطر که عده ای در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهای مستحبی و گرفتن روزه های واجب و مستحب می دانند، بدون آنکه در رمز و راز آن اندیشه کنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند، جایگاه ویژه اندیشه و تفکر را این گونه بیان می فرماید: «لیست العبادة کثرة الصیام و الصلوة و انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله (12) ; عبادت به بسیاری نماز و روزه نیست، همانا عبادت تفکر بسیار در امر خداوند است » .

2 - ایمان گرائی و سود رسانی:
فکر و اندیشه، و یا تامل و تدبر آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به ایمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفکری که بدنبالش ایمان و عمل نباشد مطلوب و کارساز نیست . به همین جهت آن حضرت تاکید فرمود که شیعیان به دو خصلت توجه داشته باشند «خصلتان لیس فوقهما شی ء الایمان بالله، و نفع الاخوان (13) ; دو خصلت است که برتر از آن چیزی نیست، ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران (دینی)» .

3 - به یاد خدا و قیامت بودن
ایمان برگرفته از اندیشه بدنبال خود عمل و یاد خدا و همچنین انجام عبادت را در پی دارد، به همین جهت یکی دیگر از انتظارات حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که خداوند و قیامت و رسول را فراموش نکنند . چنان که فرمود: «اکثروا ذکر الله و ذکر الموت و تلاوة القرآن و الصلاة علی النبی; زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید و بر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) (و آل او) درود بفرستید . (14)

و هوشمندترین و زیرکترین افراد کسی است که به یاد بعد از مرگ باشد و وجدان خویش را برای رسیدگی به اعمال قاضی قرار دهد . (15)

4 - حسابرسی اعمال و پاسخگویی وجدان
انتظار دیگری که امام حسن ( علیه السلام) از شیعیان دارد، رسیدگی به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگویی وجدان اخلاقی است .

لازم است انسان در ابتدای هر روز نسبت به اعمال نیک و دوری از گناه با خود «مشارطه » و قرار دادی داشته باشد، و در طول روز مواظبت و «مراقبه » داشته باشد . و در پایان روز «محاسبه » و حسابرسی، و پاسخگویی به وجدان درونی خویش .

آنهایی هم که مسئولیت های اجتماعی دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند که باید پاسخگو باشند، علاوه بر این در مقابل خداوند متعال، پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) و وجدان خویش نیز باید پاسخگو باشند .

ممکن است عده ای زرنگی را در آن بدانند که از حسابرسی، و پاسخگویی فرار کنند و به نوعی طفره روند، ولی باید بدانند که هرگز چنین رفتاری هوشمندی و زرنگی بحساب نمی آید، در همین زمینه است که حضرت عسکری ( علیه السلام) خردمندانه می فرماید: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت (16) ; زیرکترین زیرکان (و هوشمندترین افراد) کسی است که به حساب نفس خویش پردازد (و پاسخگوی خدا و وجدان خویش باشد) و برای پس از مرگ خویش تلاش نماید» .

5 - تقوا و پاکی راستی و امانتداری
از مهم ترین و بارزترین ویژگی های مورد انتظار برای شیعیان و مؤمنان دو صفت نفسانی تقوا و ورع است که انسان را در مقابل انجام گناه و دوری از محرمات حفظ و تقویت می کند، و در کنار آن دو، دو صفت والای امانتداری و راستگویی است که آنچنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعه ای را می توان با تقویت و ترویج این اوصاف در میان افراد جامعه پی ریزی نمود و مشکلات را حل و سعادت جوامع را تضمین نمود . امام حسن عسکری ( علیه السلام) با تاکید بر اوصاف فوق و برخی اوصاف دیگر خطاب به شیعیان خود می فرماید: «اوصیکم بتقوی الله و الورع فی دینکم والاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانة الی من ائتمنکم من بر اوفاجر و طول السجود و حسن الجوار فبهذا جاء محمد (ص) صلوا فی عشایرهم و اشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم، و ادوا حقوقهم، فان الرجل منکم اذا ورع فی دینه و صدق فی حدیثه و ادی الامانة و حسن خلقه مع الناس قیل هذا شیعی فیسرنی ذلک; (17) شما را سفارش می کنم به تقوای الهی و ورع در دین خود و کوشش در راه خدا، راستگویی و رد امانت به هرکه به شما امانت سپرد - خوب یا بد - و طولانی بودن سجده و خوب همسایه داری; چرا که محمد (ص) برای این ها آمده است . در گروههای آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنی در نماز جماعت شرکت کنید) و در تشییع جنازه آنها حضور داشته باشید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا نمایید، زیرا اگر مردی (و فردی) از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد کرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته می شود این شیعه است . پس من از این (گفته) شادمان می شوم .»

و در جای دیگر فرمود: «المؤمن برکة علی المؤمن و حجة علی الکافر (18) ; مؤمن (و شیعه) برکتی برای مؤمن و (اتمام) حجتی برای کافر است .

6 - جزء بهترین ها باشید نه بدترین ها
آن امام همام گاه به بیان افراد نمونه و برتر و همین طور افراد بدتر غیر مستقیم انتظار خویش را از شیعیان ابراز می دارد که جزء بهترین ها باشید، و آنان را این گونه معرفی می نماید: «اورع الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام علی

الفرائض، ازهد الناس من ترک الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترک الذنوب (19) ; پارساترین مردم کسی است که در شبهات توقف کند، عابدترین مردم کسی است که واجبات را به جا آورد، زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند و کوشاترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند .»

در مقابل بدترین ها را نیز معرفی می کند تاشیعیان آگاهانه یا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگیرند، در حدیثی آن حضرت فرمود: «بئس العبد، عبد یکون ذا وجهین وذالسانین یطری اخاه شاهدا و یاکله غائبا، ان اعطی حسده و ان ابتلی خانه (20) ; بدترین بندگان بنده ای است که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را می ستاید و پشت سر، او را می خورد (و غیبتش را گوید) . اگر به او چیزی عطا شود، حسد می ورزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت می کند .»

7 - عزت نفس و دوری از ذلت
انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت بیش از همه چیز نیازمند است انسان می تواند رنج گرسنگی و تشنگی را تحمل کند و با فقر و نداری بسازد اما تحقیر شخصیت و آزردگی روح و روان و پایمال شدن عزت انسان بسادگی قابل رفع و جبران نیست، ممکن است تا پایان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزیز انسان را عزیز آفریده و هرگز به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت خودش را نداده . امام صادق ( علیه السلام) فرمود: «خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولی به او واگذار نکرده است (و اجازه نداده) که ذلیل باشد آیا سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند، پس مؤمن همیشه عزیز است و ذلیل نمی باشد» (21)

به همین جهت یکی از انتظارات مهم حضرت عسکری ( علیه السلام) در دوران غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که شیعیان عزیز و با عزت باشند و هرگز خود را ذلیل نکنند، در یکجا فرمود: «ما اقبح بالمؤمن ان تکون له رغبة تذله; (22) چه زشت است برای مؤمن (و شیعه) دل بستن به چیزی که وی را خوار می سازد» .

و در جای دیگر دلسوزانه نصیحت نمود که: «لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیحقر علیک; جدال و کشمکش مکن زیرا ارزش و شخصیت تو را از بین می برد (و موجب خواری انسان می شود) و شوخی (بیش از حد) مکن تا مردم به تو جرات جسارت پیدا نکنند .» (23)

و گاه راهکارهای رسیدن به عزت و دوری از ذلت را به شیعیان ارائه می دهد و قاطعانه می فرماید: «ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز; هیچ عزیزی حق را رها نکرد مگر آنکه خوار و ذلیل شد، و هیچ ذلیل و خواری به حق عمل نکرد مگر آن که عزیز گردید» (24)

8 - افتخار ما باشید نه باعث سرشکستگی ما
یکی دیگر از مهمترین انتظارات امامان مخصوصا امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که از نظر رفتاری و اخلاقی به گونه ای رفتار کنند که در بین جامعه بشری عموما و در بین مسلمانان خصوصا الگو و نمونه باشند تا آنجا که مردم بگویند این ها شیعیان علی ( علیه السلام) و امامان معصوم هستند، و این ها تربیت یافتگان مکتب اهل بیت می باشند .

به همین جهت حضرت عسکری عاجزانه درخواست می فرماید: «اتقوا الله و کونوا زینا ولا تکونو شینا، جروا الینا کل مودة، و ادفعوا عنا کل قبیح، فانه ما قیل فینا من حسن فنحن اهله و ما قیل فینا من سوء فما نحن کذلک … (25) از خدا پروا نمایید و زینت (و مایه سرافرازی ما) باشید نه مایه ملامت (و سرافکندگی) همه دوستی ها را به سوی ما جذب کنید و هر زشتی را از ما دور نمایید; زیرا هر خوبی که در حق ما گفته آید ما شایستگی آن را داریم و هر بدی که درباره ما بر زبان برآید ما چنان نیستیم … (چرا که) خداوند ما را پاک شمرده و هیچ کس غیر از ما نمی تواند ادعای چنین مقامی را نماید مگر این که دروغ پرداز باشد .»

9 - از ریاست طلبی پرهیز کنید
از صفاتی که سخت گمراه کننده و خطرناک است مقام خواهی ها و ریاست طلبی ها است، بر کسی پوشیده نیست که ریاست طلبی ها چه ضربات شکننده ای بر پیکر اسلام وارد نموده و همین ریاست طلبی بود که خلافت را از مسیر اصلی خویش خارج نموده و پیش آمد آنچه که پیش آمد، و این فریاد فاطمه (سلام الله علیها) است از دست ریاست طلبی گروهی که خلافت را غصب نمودند، آنجا که فرمود: «اما (افسوس) کسی را مقدم داشتند که خداوند او را کنار زده بود و کسی را کنار زدند که خداوند او را مقدم داشت، تا آنجا که ره آورد بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند، آن ها هوا پرستی و شهوت (و ریاست طلبی) را برگزیدند و بر اساس رای و نظر شخصی عمل کردند هلاک و نابودی بر آنان باد، آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: «پروردگار تو آنچه را که می خواهد خلق می کند و هرچه را بخواهد اختیار می کند و برای آنان اختیاری نیست … (26) » .

افسوس (که سران سقیفه) آرزوها (و ریاست طلبی های) خود را در دنیا تحقق بخشیدند و از آینده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند … (27) »

و امروز در جامعه خود نیز شاهد ریاست طلبی ها و مقام خواهی ها هستیم . خدا می داند که چه بودجه های کلانی در راه رسیدن به ریاست خرج شده و می شود . و از چه وسیله هایی که برای رسیدن به مقام استفاده شده است و می شود . عده ای برای رسیدن به مقام از آزادی های خلاف قانون و نامشروع نیز پشتیبانی کردند، و عده ای نیز برای رسیدن به ریاست از تخریب دیگران بهره جسته و یا اسلام و ارزشهای اسلامی را سپر ریاست طلبی های خویش قرار دادند و …

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

امام حسن عسکری ( علیه السلام) با توجه به این خطرها است که دردمندانه می فرماید: «ایاک و الاذاعة و طلب الریاسة فانهما یدعوان الی الهلکة; از افشای اسرار (ما اهلبیت ( علیهم السلام) و ریاست خواهی دوری کن که این دو مایه هلاک و نابودی است .» (28)

10 - استواری بر دین و ولایت در دوران غیبت
آخرین انتظاری که در این سطور بدان اشاره می شود، انتظار حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش است در دوران غیبت کبرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چرا که یکی از دورانهای بسیار سخت و طاقت فرسا که صبر و استواری فراوانی می طلبد همین دوره است، انتظار آن حضرت این است که مردم و شیعیان دوران غیبت را تحمل کنند و از خود بردباری و استقامت بخرج دهند، و بر دین الهی و امامت و ولایت ثابت و استوار بمانند، و دائما برای ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا نمایند، چرا که «و الله لیغیبن غیبة لاینجوا فیها من الهلکة الا من ثبته الله عز و جل بامامته و وفقه للدعاء بتعجیل فرجه; به خدا سوگند (حضرت مهدی) غیبت طولانی خواهد داشت که نجات پیدا نکند در آن دوران مگر کسانی که خداوند عزیز و جلیل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفیق دهد که برای فرج آن حضرت دعا نماید (29) » ، سخن را با اشعاری به یاد آن سفر کرده به پایان می بریم:

فکر بلبل همه این است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

ای که از کوچه معشوقه ما می گذری

با خبر باش که سر می شکند دیوارش

اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوی

به یقین ره ببری در حرم اسرارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش

 

https://hawzah.net برای مشاهده منابع به این سایت رجوع کنید

 نظر دهید »

ولادت

03 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

 نظر دهید »

عسگری یا عسکری؟

03 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات

متن شبهه یا سوال:

امام حسن عسکری یا عسگری؟
کدام یک از لفظ «عسکری» یا «عسگری»؟!
پاسخ اجمالی

1. در ابتدا باید بیان نمود بکار بردن صحیح واژه‌ها و اسامی ضرورتی است که گاهی با سهل‌انگاری و بی‌توجهی به اشتباهات بزرگی منجر می‌شود، یکی از این اشتباهات که بطور مداوم با آن مواجه هستیم بیان و یا نگارش «عسگری» به جای «عسکری» است .

2. متاسفانه از معاندان و دشمنان تشیع شنیده می‌شود که گفته اند امام حسن عسگری (ع) عقیم بوده و فرزندی نداشته است و عبارت عسگری که لقب ایشان است به معنای عقیم و بی‌دانه می‌باشد فلذا همین شهرت به عقیم بودن دلیل بر عدم وجود فرزندی برای اوست.

3. تاریخ گواه است که «عسکري» از مشهورترين القاب آن حضرت است؛ همان طور که امام هادي(ع) را به اين لفظ لقب داده اند و عسکر محله اي بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفاي عباسي در آنجا قرار داشت.
و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(ع) می‌باشد و آن‌ها را عسکريین گفته اند. اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ گردد می‌بایست امام هادی (ع) نیز عقیم می‌بود و از نعمت فرزند محروم تلقی می‌شد.

4. خلفاي عباسي براي زيرنظر داشتن فعاليت‌هاي فرهنگي، علمي و سياسي امام هادي(ع)، آن حضرت را در سال 236هـ.ق. از مدينه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن (ع) و پدر بزرگوارش امام هادي (ع) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگي مي‌كردند و به عسکري لقب يافتند.
(علل الشرایع، ج 1، باب 176، ص 230 / معانى الأخبار ، ص 65 / بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1)

5. از سوی دیگر «عسکر» لفظی عربی است و به معنای لشکر است. «عسکری» اسم منسوب است و منسوب به عسکر است و اصولا در زبان عربی حرف «گاف» وجود ندارد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 70
  • 71
  • 72
  • ...
  • 73
  • ...
  • 74
  • 75
  • 76
  • ...
  • 77
  • ...
  • 78
  • 79
  • 80
  • ...
  • 160
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه