سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

مادر

16 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات

#به_قلم_خودم


همینطور که اروم دستاشو روی صورتم حرکت میداد پینه های دستش کاملا حس میشد.با اینکه دستاش زبر شده بودند برای من از پر قو نرم تر بودند.یک لحظه نوازش صورتم با دستاشو به یک دنیا راحتی وخوشی نمیدادم.
انگار خجالت می کشیدم مستقیم به چشماش نگاه کنم زیر چشمی بهش نگاهش کردم.موهای سفیدش اولین چیزی بود که به چشمم خورد.قلبم تندتر از گذشته می زد.یه لحظه حس نبودش ازارم میداد.با همون لحن مادرانه ی همیشگی گفت خب پاشو دیگه بسه .دیرت میشه.دختر که نباید اینقد نازک نارنجی باشه.میدونستم داره این حرفها را میزنه تا حواس منو از خودش پرت کنه تا خیلی ناراحت نباشم.میدونست نفسم به نفساش بنده.میفهمید که ضربان قلبم عادی نیست.
باتمام وجودش حسم میکرد منو میفهمید.
مادر است دیگر نمیتوانی هیچ چیز را از او پنهان کنی.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 3 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: دست نوشته مادر مهربانی

موضوعات: مناسبتی لینک ثابت

نظر از: مهنــــا [عضو] 
  • مهنــا
  • معاونت
5 stars

مادر عشق است حادثه ای تکرار نشدنی
الهی زنده باشند

1399/10/16 @ 12:47
نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

سلام . ان شاالله همیشه زیر سایه اش باشی

1399/10/16 @ 17:44
نظر از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴
5 stars

انشالله سایه اش سالیان سال بالای سرت باشه سیده جان

1399/10/16 @ 20:11


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه