چرا صلح؟
چرا امام حسن (ع) صلح با معاویه را پذیرفت؟
در بیست و یکم رمضان سال ۴۰ هجری پس از به شهادت رسیدن امام علی (ع)، مردم کوفه بویژه شیعیان، سراسیمه به سوی امام حسن (ع) فرزند رسول الله(ص)، شتافتند، برای پذیرفتن مسئولیت خلافت و بیعت. پس از درخواست و حضور مردم، امام علاوه بر امامت، رسما به عنوان خلیفه انتخاب شدند و مردم کوفه و تمامی حاضران با ایشان بیعت کردند.
به گزارش ایسنا، اما این بیعت با دشواریهایی همراه بود. امام ابتدا بایستی کوفه را آرام و برای دیگر نقاط حاکم تعیین میکرد و از همه مهمتر باید ماجرای معاویه و شام را نهایی میکرد. امام در اولین مرحله تصمیم گرفت کار نیمهتمام جنگ صفین را که به حکمیت نادرست ابوموسی اشعری و عمروعاص منجر شده و ناتمام مانده بود، به اتمام برساند. از سوی دیگر، معاویه در بلاد شام، مغرور از نتیجه و حُکم حّکمیت، خود را خلیفه خودخوانده نامید و در شام پادشاهی راه انداخت و با روش خود بر مردم پادشاهی میکرد.
فضای کوفه هم همچنان تحت تاثیر خوارج از یک سو و فشارهای معاویه از سوی دیگر است. هنوز مردم متحمل مشکلات و مسائلی هستند که معاویه در غارتهای بیحساب و عملیات ایذایی در ناامن کردن کوفه، از آتش زدن مزارع گرفته تا غارت خانهها و ناامنیها ایجاد کرده بود.
معاویه اعلام کرده بود هر کس به کوفیان خسارت وارد کند، معادل خسارت واردشده را به او پرداخت خواهد کرد. در پی این دستور، حضرت علی (ع) در خطبه ۲۷ نهجالبلاغه فرمود “اطلاع یافتهام یکی از سربازان معاویه به یک زن مسلمان حمله کرده و دیگری به زنی غیرمسلمان که با مسلمانان همپیمان بوده و سپس طلاهای او را از بدنش به زور بیرون آورده است و زن تنها وسیله دفاعش التماس، خواهش و گریه و درخواست کمک بوده است. سربازان معاویه بدون رنج و زحمت و بدون ریختن یک قطره خون و زخم دیدن، با دست پر بازگشتهاند. اگر مرد مسلمانی از این پس از روی تأسف و غصه بمیرد سزاوار است و سرزنش نمیشود. بسیار جای تعجب است. به خدا سوگند اتحاد اینان در راه باطل و اختلاف و متفرق بودن شما در راه حق قلب را ریشهکن میکند و غم را افزایش میدهد ” .
آثار این ناامنیها که پس از حکمیت در آخرین روزهای خلافت امیر مومنان (ع) انجام شده بود، پس از شهادت امام علی (ع) در ادامه به خلافت امام حسن (ع) رسید. از جمله اولین برنامههای امام حسن (ع) در دوره امامت و خلافت خود، ادامه نبرد صفین بود. نبردی که با حیله عمروعاص و تحمیل حکمیت به جای ادامه و نهایی کردن جنگ، و پس از آن تحمیل ابوموسی اشعری به امام، مجددا منجر به خیانت حکمین شد و راه نیمهتمام ماند. معاویه پس از شهادت امام علی (ع) با لشکری وارد منطقه عراق شد و در مَسِکن استقرار یافت.
امام علی (ع) در آخرین روزهای زندگانیشان، لشکری را برای شام آماده کرده بود اما با ضربتی که در شب نوزدهم ماه رمضان توسط ابن ملجم مرادی (از بازماندگان خوارج) منجر به شهادتشان شد، موفق به اعزام لشکر نشد. امام حسن (ع) مدتی پس از شهادت پدر و پذیرش مسئولیت، با شنیدن استقرار لشکر معاویه در عراق، تصمیم به ادامه کار پدر گرفت. با اعلام حضرت مبنی بر ادامه دادن راه پدر، کوفیان اعلام آمادگی کردند و حاضر شدند. اینان برای اطمینان امام اعلام بیعت کرده و همراهی خود را اعلام کردند.
زمان حرکت فرارسید. امام لشکری از مردم کوفه و اطراف آماده کرد. همه لشکر اعلام آمادگی کردند و در محل اجتماع آخرین سفارشات فرمانده را هم شنیدند و قرار گذاشتند به خانههای خود بروند و فردا صبح هنگام نماز صبح، همه در محل حرکت آماده شوند و بعد از نماز صبح، به سوی محل استقرار معاویه حرکت کنند.
آمادگی لشکر امام به اطلاع معاویه رسید. معاویه دست به اقدامی زد. شبانه افرادی را با شایعه صلح امام حسن (ع) با معاویه و مقداری پول و وعدههای دنیایی، نزد کوفیان و حتی فرماندهان امام فرستاد و آنان را تطمیع کرد که امامشان را همراهی نکنند. طرح شایعه و تطمیع فرستادگان معاویه عملیاتی شد، تا آنجا که صبح، زمان وعده اجتماع، و هنگام نماز از آن لشکر آماده به حرکت، و توجیهشده شب قبل، جز به تعداد انگشتان دست، بقیه در محل اعلامشده حضور پیدا نکردند و لشکر و فرمانده همگی به معاویه پیوستند و امام را تنها گذاشتند.
این پیوستگی به همراهان امام حسن (ع) هم سرایت کرد و حضرت که در مدائن استقرار داشت و قصد داشت از این مسیر به لشکر بپیوند، هنگام نماز صبح خود را تنها یافت و با تعداد محدود شرکتکننده به نماز ایستاد. در حین نماز، حملهای صورت گرفت و ضربتی به امام وارد کردند که بر ران پای حضرت اصابت کرد و امام را که بدون دفاع و همراه یافتند، خیمه و اموال و حتی سجادهاش را با خود به غارت بردند. امام ماند، بدون یار و یاور و تنها!
حاکم مداین منصوب امام علی(ع) سعد بن مسعود ثقفی (عموی مختار) بود. سعد امام را تنها یافت. او را به محل زندگی خود منتقل و از امام نگهداری و ایشان را درمان کرد. معاویه با شایعهای خودساخته و مبلغی نپرداخته با وعدههای دروغین موفق شد لشکر امام را متزلزل کند و از همراهی با امام بازدارد. تصمیم دیگری را اعلام کرد که حاضر است به کسی که امام را از پای درآورد مبلغ هنگفتی به عنوان پاداش پرداخت کند. با اعلام این تصمیم خیلیها به وسوسه افتادند تا به ناحق خون امام را به زمین ریخته، از پاداش اعلامی بهرهمند شوند.
از سوی دیگر، گروهی از سران قبایل کوفه که قبلا با امام بیعت کرده بودند، پنهانی به معاویه نامه نوشتند که ما گوش به فرمان تو هستیم و او را به آمدن به عراق تشویق کردند و متعهد شدند به محض ورود معاویه به عراق، امام حسن (ع) را تسلیم وی کنند. این بیوفاییها و عهدشکنیها همزمان با خبر پیوستن سردار لشکرش به معاویه، به گوش امام رسید و امام اطمینان پیدا کرد که مردم کوفه نه تنها از او حمایت نخواهند کرد بلکه به معاویه پیوستهاند.
نتیجه بیوفایی همراهان امام و مردم کوفه، در این مرحله این بود که امام ماند با زخمی بر بدن مبارکش، بدون یار و همراه. معاویه خبر موفقیت خود را در پراکنده کردن لشکر امام شنید و از این موفقیت خوشحال شد. نامهای برای امام نوشت و نامه طرفداران حضرت را که به معاویه نوشته بودند ضمیمه کرد. امام از طرفی بدعهدی معاویه را به خوبی میدانست و اطمینان داشت وفای به عهد ندارد و از سوی دیگر با دیدن نافرمانی و گستاخی مدعیان دوستی خود که قصد واگذاری او را به دشمن دارند، مقاومت را بیفایده دید و ناچار پیشنهاد صلح را پذیرفت، چرا که مسلم بود اگر در آن موقعیت سخت این صلح را نمیپذیرفت، با مبلغی که معاویه تعیین کرده بود افرادی را به وسوسه میانداخت و خون امام را به زمین میریختند.
معاویه شرایطی برای صلح تعیین کرده بود و به اصطلاح اختیاراتی هم به امام داد که در قرارداد صلح بنویسد. وقتی پیشنهاد به امام رسید علیرغم تفکر و پیشبینیهایش، صرفا به دلیل اینکه حجت و عذری میان خود و خدای تعالی نداشته باشد و از آزار شیعیان جلوگیری کند پیشنهاد صلح را پذیرفت.