سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

نماز شب در درون قبر

25 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


#تلنگر ?

اومد بهم گفت:
میشه ساعت ۴صبح بیدارم کنی
تا داروهامو بخورم..
ساعت ۴صبح بیدارش کردم
تشکر کرد:)
بلند شد از سنگر رفت بیرون..
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت
اما نیومد..

نگرانش شدم
رفتم دنبالش
دیدم یه قبر کنده
توش نماز شب میخونه
و زار زار گریه میڪنه..
بهش گفتم:
مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی..
می‌خواستی نماز شب بخونی
چرا به دروغ گفتی مریضم

و میخام داروهام رو بخورم..!!
برگشت و گفت:
خدا شاهده من مریضم
چشمای من مریضه
دلم مریضه
من ۱۶سالمه..
چشام مریضه..
چون توی این ۱۶سال امام‌زمان رو ندیده..
دلم مریضه..
بعد از ۱۶سال هنوز نتونستم
با خدا خوب ارتباط برقرار کنم..
گوشام مریضه..
هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم…

@Shohadasharmande

 2 نظر

من ودوستام راه حاج قاسم را ادمه میدیم.(حال ما بعد سردار)

13 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات

روز شهادت حاج قاسم برای خانواده ما عزای عمومی بود.دخترم که همون روز تولدش بود به جای اینکه از برگزار نشدن جشن تولدش ناراحت باشه از نبود حاج قاسم ناراحت بود.دفتر نقاشیش دیگه رنگین نبود.دیگه دختر خوشحال کنار خانواده را قلم نمی زد.

دفترش پر بود از عکس های کودکانه سردار دلها.نقاشی های پر از حرف مملو از درد ورنج.فقط با مداد مشکی تصویر های ذهنیشو به روی صفحه میاورد.

وقتی به نقاشی هاش نگاه میکردم تصویر یه دخترک گریان توجهم را به خودش جلب کرد.وقتی از اون تصویر پرسیدم حرفی زدم که تا استخوانم سوخت.گفت اون دختر کوچولویی هست که تلویزیون نشون میداد که وقتی گریه می کرد حاج قاسم بغلش می کرد.الان کی بغلش میکنه؟کی براش عروسک میخره؟راستی مامان حاج قاسم خودش دختر داشت؟الان چیکار میکنه؟بعد بلند شد ورفت یه پرچم ایران از داخل کمدش اورد چفیه ی باباشو برداشت با یه پیکسل زیبا که عکس اقا روش بود را اورد وگفت منو شبیه شهیدا کن میخوام ازم عکس بگیری بفرستی برای همون که بابا که خیلی ازش بدش میاد.اسمش ترامپ بود.بهش بگو من و دوستام راه حاج قاسم را ادامه میدیم.

اگه حاج قاسم هم دختر کوچولو داره عکس منو بفرست بگو عارفه خیلی دوستت داره.یه وقت فکر نکنی تنهایی….

#او-یک-فرمانده-بود

 

 4 نظر

شهید مسیحی

06 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات

رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانواده‌های شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانواده‌ها داشتند و از سال شصت‌وسه، برنامه مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفت‌وگوی رو در رو و صمیمانه با خانواده‌های شهدا، شروع می‌کنند. برنامه‌ای که هنوز هم ادامه دارد و جزء سنت‌های حسنه‌ای است که توسط معظم‌له ایجاد شده است.

شهید گالوست بایومی:

… صبح پنجشنبه به من خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقه‌ای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش می‌کنم. واروژان و تالین هیچ‌کدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان، دانشجوی پزشکی. می‌دانند که من روی درسشان حساسم و به جز علاقه خودشان، برای شاد کردن دل من هم که شده، خوب درس می‌خوانند.

روزی که واروژان پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون همسرم، از تنم بیرون رفت. اول هم رفتم سر مزار او، سرم را بالا گرفتم و تبریک گفتم. واروژان با سهمیه فرزندان شهداء در رشته پزشکی قبول شد؛ اصرار هم دارد که این را همه‌جا بگوید؛ با غرور می‌گوید که پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی، فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته است!

تالین از همان ظهر رفت خانه دوستش تا با هم درس بخوانند، واروژان هم تا کمی بعد از غروب ماند که در مهمانی باشد، اما بعدش رفت خوابگاه، فردا امتحان میکروبیولوژی دارند، می‌گوید خیلی سخت است.

سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه می‌رسد. من و برادر شوهر و شوهر خواهرم، همین‌طور مبهوت مانده‌ایم و توان هیچ کاری را نداریم.

شنیده بودیم که سال‌های قبل، رئیس‌جمهور به منزل چند شهید مسیحی سر زده‌اند؛ در انتهای ذهنم، حدس کوچکی هم می‌زدم که شاید امشب هم این رئیس‌جمهور جدید مهمانمان باشد. اما مهمان، همان رئیس‌جمهور قبلی هستند که چند ماهی است بعد از رحلت آیت‌الله خمینی، رهبر شده‌اند!

از غصه نبودن بچه‌ها در خانه، خیلی ناراحت می‌شوم. اگر درصدی احتمال می‌دادند که چه کسی قرار است مهمانشان باشد، محال بود بروند. حالا چه غصه‌ای می‌خورند، وقتی برمی‌گردند خانه.

حاج‌آقا خامنه‌ای با ما سلام و احوالپرسی می‌کنند و همراه برادرِ شوهر و شوهر خواهرم و چند نفر از همراهانشان روی مبل می‌نشینند.

ما هیچ‌ کداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی، خودشان صحبت را شروع می‌کنند:

ـ پدر شهید این آقا هستند؟

اشاره می‌کنند به عکسی از همسرِ شهیدم بر روی دیوار. احتمالاً چون اکثر شهداء ارمنی، سربازان جوان هستند، حاج‌آقا فکر کرده‌اند این عکس از همسرم، عکس پدر شهید است.
آرام می‌گویم: حاج‌آقا! این آقا خودش شهید شده.

ـ عجب! آقا شهید شدند؟

ـ بله.

ـ شما همسرشان هستید؟

ـ بله.

دارم از خجالت آب می‌شوم. تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکرده‌ام، حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشسته‌اند و با من حرف می‌زنند. ایستاده‌ام و می‌خواهم به بهانه آماده کردن پذیرایی، بروم آشپزخانه، اما حاج‌آقا اجازه نمی‌دهند.

_ بفرمایید بنشینید اینجا.

ـ مرسی.

و بر مبل یک‌نفره سمت راست ایشان می‌نشینم. احساس عجیبی دارم؛ هم ذوق است و هم خجالت و هم افتخار. کاش گالوست این صحنه را می‌دید. حتماً می‌بیند.

 

 2 نظر

عملیات کربلا ۴

04 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات

سلام علیکم
چهارم دی ماه سالروز عملیات کربلای 4 را گرامی میداریم سالروز شهادت عزیزانی که مظلومانه در اروند و نهر خین و جزیره ام الرصاص به شهادت رسیدند.
کربلای چهار یعنی چه؟!!!

از رزمنده های کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است .
می‌گویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!

خدایا اینان چه دارند میگویند؟
مگر آنجا کجا بوده؟
مگر چه اتفاقی افتاده؟

می‌خواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟

جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودد،
بعضی‌ها سر نداشتند،
بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا می‌کردند و به طناب گره میزدند و در آب رها می‌کردند،
دو نفر بسیجی اول طناب را می‌گرفتند و دو نفر دیگر آخر طناب را که شهداء را به عقب برگردانند
در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهداء در آب روان بود،
آن شب اروند شاهد صحنه هایی از منتهاالیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود…

فکرم به پرواز درآمد،
خدایا:
میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟
چند نفر باور می‌کنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟
چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟

#کربلای_چهار_عملیات_فریب بود یا نبود!!!
لو رفته بود یا نرفته بود اینها مال دانشکده های جنگ است
آنجا که میگویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید
اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و…
داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، داستان عشق است !
داستان اخلاص و ایثار است.
داستان ایمان و باور است.
داستان باور اعتقادات است.

می‌خواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟

شب توی سرما بزن به آب، ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب !!!

آن غواص هایی که درسیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه می‌کردند و دل به دریا می‌زدند
نمیدونم فارغ‌التحصیل کدام دانشگاه جنگ بودند …
اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام بودند!
چه می‌دانم شاید آن لحظه خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی می‌کند و خدا گفت من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید ،

لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گورشدن غواص ها،
لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت:
نگاه کنید او بنده من است!
عملیات کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!!!

درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر می‌آورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز می‌کنند
و اصلا خیلی‌ها نمی‌دانند کربلای چهار یعنی چه؟!!
شادی روح همه شهدا صلوات

 2 نظر

شهدای غواص

04 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


برای غواص شهید

وقتی می‌رفتی غروب بود. غروب را دوست داشتی ، یادت هست.
غروبها کنار رودمی‌نشستیم و تو تن به آب می‌سپردی. عاشق آب بودی، یادت هست.
در سکوت به صدای آب گوش می‌دادیم و تو زمزمه می‌کردی:
آب آرام
مه در خواب
تابیده بر آب
جاودانه مهتاب…..
دنیا با همه بزرگی در نگاهت جاری بود وقتی به آب نگاه می‌کردی.
آخرش آب تو را برد، اما دور نرفتی. همین جایی، در کنارم.
هر وقت به آب رودخانه نگاه می‌کنم، تو را می‌بینم.
هر وقت دست در آب می‌شویم، صدایت را می‌شنوم.
آب تو را برد پیش خدا
خدا همین جاست، کنار ما.

 2 نظر

شهدا با معرفتند

03 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات

???????

#شهدا_با_معرفتند

نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند…
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند…

#شهدا_با_معرفتند

نشان به آن نشانه که هربار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند…

#شهدا_با_معرفتند

نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی…
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا…

#شهدا_با_معرفتند

پا که در مقتلشان بگذاری قسمشان بدهی به رفاقتشان…
یقین داشته باش،
حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری …


شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم


???????

 1 نظر

هوای نفس

03 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


~?
?#کلام_شهید?

اگرما #هواےنفس راڪنار نگذاریم ڪارهایےڪہ انجام میدهیم هیچ #فایده‌اے نخواهدداشت، چرا؟

چون ڪارمان درجهت #رضای.خدا نیست
و ماخودمان را #گم میڪنیم…


#شهید_محمدابراهیم_همت♥️?

?????????

اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ?ঊঈ═┅──

 نظر دهید »

باشهداتاشهادت

02 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


???

با شهدا تا شهادت=رسیدن به خدا

گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک #شهید

 هدیه ثواب اعمال خود به روح #شهید
از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل(نماز واجب و مستحبی،ادعیه، زیارت،صدقه،حتی درس خواندن برای رضایت خدا، روزه و خمس و زکات و…)سریع در ابتدا و انتهای آن به زبان بیاورید

﴿خدایا طاعت من اگر چه ناقص است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به روح دوست #شهیدم﴾
طبق روایات نه تنها از ثواب شما کم نمیشه بلکه با برکت تر هم خواهد شد!

? توجه: مطمئنا #شهید با کمالات و رتبه ای که داره نیازی به ثواب ماها نداره. پس این گام چیه!؟؟

جواب: شما با این کار ارادت و خلوص نیت و علاقتون رو به #شهید نشون میدید، یعنی به #شهید میگید چیزی بهتر از ثواب اعمال یافت نکردم که تقدیم دوستم کنم.

#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است

 3 نظر

باشهداتاشهادت

02 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


???

با شهدا تا شهادت=رسیدن به خدا

گام به گام عملی و مستند دوستی و
انس با روح یک #شهید

 شناخت #شهید
تا میتونید از دوست #شهیدتون
اطلاعات جمع آوری کنید.( عکس،متن،صوت،کلیپ،دستنوشته،
وصیتنامه،خاطرات همرزمان،خاطرات همسر شهید،پوستر…)
بصورت خرید از فروشگاه و دانلود از اینترنت و…

#سلام_ودرود_برشهیدان

 نظر دهید »

باشهداتاشهادت

02 دی 1399 توسط سربازی از تبار سادات


? ?

با شهدا تا شهادت=رسیدن به خدا

گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک #شهید

 عهد بستن با #شهید
یه جا که جلو چشمتون باشه، بنویسید و امضا کنید:
با دوست #شهیدم عهد میبندم پای رفاقتم با او
تا لحظه #شهادتم خواهم ماند و
در مسیر رسیدن به #خدا
از تذکرات او رو برنمیگردونم.

#سلام_ودرود_برشهیدان

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه