شادی های بچه گانه
30 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به -قلم-خودم
زل میزنم به پنجره ی شیشه ی اتاقم که که در پشت شیشه ی ساده اش دنیای پیچیده ای وجود دارد.
دنیایی که مملو از شادی ها وغم هاست .دنیایی پر از آدمهای شیشه خورده دار…..
ناگهان یاد حوض وماهی قرمز وکرسی تو را ازین دنیای رنگارنگ بی رنگ به جهانی پراز شادی های بی دلیل می برد
زمانی که بابهانه وبی بهانه می خندیدیم ….آه یادش بخیر خاله بازی هامون با ظرف های پلاستیکی وساده
سماور ننه گلی همیشه غل غل میزد و قوری گل قرمزش به ما چشمک میزد که بعد از یه بازی بچه گانه چای خوشرنگش خستگی ما را ازیادمون می برد.
وقتی ادم به خودش میاد یه لبخند ناخواسته روی لباشه.
واقعا چقدر زود دیر می شود
خدایا ما همون شادی های ساده ی بچگیمون را میخوایم……….فقط همین.
.