خیال بافی
#به_قلم_خودم
#توصیف_فضای_متضاد
با صدای خروس پر طلایی همسایه ی رو به رویی از خواب بیدار می شوم.
چشم هایم را که باز می کنم اولین چیزی که خودنمایی می کند خورشید پشت پنجره ی چوبی اتاق سه درچهار من است.
آرام آرام تشک سفید گلدارم را جمع می کنم و کنار بالشت مخمل قرمزرنگم می گذارم.
ملحفه ی سفید را روی رختخواب ها می کشم وبه سمت پنجره حرکت می کنم.
دستی به شیشه ی بخار گرفته ی اتاقم می کشم و نگاهی به حیاط می اندازم،حوض فیروزه ای وسط حیاط پر از برگ های نارنجی رنگ درخت سیب شده است.
باهمان چشم های خواب آلود پنجره اتاق را باز می کنم ونفس عمیقی می کشم.هوای تازه ،مثل خون در تمام مویرگ های بدنم جاری می شود.
دلنواز ترین نوایی که به گوش می رسد صدای جیک جیک گنجشک هاییست که در آسمان آبی پرواز می کنند.
حتی تصور زندگی کردن در اینچنین فضایی حال روحی انسان را خوب می کند.
برای یک لحظه هم که شده فراموش می کنیم این چهار دیواری های خسته کننده ی آپارتمانی را.
از یاد می بریم هوای آلوده ی شهر را.
شاید برای یک آن هم که شده،زندگی را،زندگی کنیم