تفسیر دعای هفتم صحیفه
بخش اوّل:
(استاد ملکی اصفهانی)
بیان صفات پروردگار در ارتباط با حلّ مشکلات
يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ:
تُحَلُّ: از حلّ به معنای گشودن است. «عقَد»: جمع «عُقده» به معنای گره است. «مکاره»: جمع «مکروه» به معنای مشکل و ناگوار است.
یعنی: ای کسی که گره های مشکلات و امور ناگوار به وسیله تو گشوده می شود.
مشکلاتی که برای انسان پیش می آید، عوامل مختلفی دارد:
1)گاهی به سبب اعمال انسان است، قرآن کریم می فرماید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِير» (و هر آسيبى به شما رسد به سبب اعمالى است كه مرتكب شدهايد، و از بسيارى [از همان اعمال هم] درمىگذرد.) (شوری30)
2)گاهی آزمایش الهی است، قرآن کریم می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (و بىترديد شما را به چيزى اندك از ترس و گرسنگى و كاهش بخشى از اموال و كسان و محصولات [نباتى يا ثمرات باغ زندگى از زن و فرزند] آزمايش مىكنيم. و صبركنندگان را بشارت ده.) ( بقره 155)
3)گاهی برای توجه دادن بندگان به خداست، زیرا سرگرم شدن به زندگی دنیا یکی از عوامل غفلت از پروردگار است. قرآن کریم می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون» (هيچ پيامبرى را در شهرى نفرستاديم مگر آنكه اهلش را [پس از تكذيب آن پيامبر] به تهيدستى و سختى و رنج و بيمارى دچار كرديم، باشد كه [به پيشگاه ما] فروتنى و زارى كنند.) (اعراف 94)
1)گاهی برای بالا بردن درجات مومنین است، امام صادق علیه السلام می فرماید: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّهُ لَيَكُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ فَمَا يَنَالُهَا إِلَّا بِإِحْدَى خَصْلَتَيْنِ إِمَّا بِذَهَابِ مَالِهِ أَوْ بِبَلِيَّةٍ فِي جَسَدِهِ.»: (همان در بهشت برای بنده منزلت و جایگاهی است که به آن جایگاه نمی رسد مگر این که یکی از این دو مشکل برای او پیش آید: یکی خسارت در مورد مالَش، و دیگر گرفتاری در مورد بدنش.) (کافی: 2/257).
مشکلاتی که برای انسان پیش می آید کدام یک از موارد فوق است؟ در اکثر موارد قابل تشخیص نیست، بنا بر این انسان مؤمن باید در ضمن این که به وظایف خودش _ چه نسبت به اعمالش، و چه نسبت به برطرف کردن مشکلاتش _ عمل می کند، تسلیم امر الهی باشد و کاری انجام ندهد که موجب کفران نعمت باشد و خدای ناکرده مشکلات او را شدیدتر کند.
لکن باید توجه داشت که مشکلات و سختی ها نسبت به انسان مؤمن جنبه عذاب ندارد اما نسبت به کفّار جنبه عذاب دارد.
2)وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ
يَفْثَأُ: از «فثا» به معنای شکستن و یا فرو نشاندن جوشش چیزی است، سپس به کم کردن سختی ها و آرامش بخشیدن گفته می شود. حدّ الشدائد: نهایت سختی ها.
یعنی:و این کسی که حادثه های سخت _ که به آخرین حدّ سختی رسیده _ به کمک او درهم شکسته و آسان می شود.
تعبیر «حدّ الشدائد» گویا اشاره به این است که حادثه های سخت _ به آخرین حدّ سختی رسیده _ تنها به کمک پروردگار برطرف می شود و در این دعا از خداوند می خواهیم که این گونه سختی ها را برطرف کرده و آنها را برای ما آسان کند و اضطرابی که به واسطه آنها برای انسان پیش آمده را به آرامش تبدیل کند.
3)وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.
یُلتمس منه: از او التماس و درخواست می شود. مَخرَج: راه خروج این تعبیر در موردی به کار می رود که انسان به گونه ای گرفتار شده که راه خروج از گرفتاری برای او وجود ندارد و از خداوند درخواست می کند که برای او راه خروج قرار دهد.
رَوح: در اصل به معنای تنفّس کردن است، سپس به هر چیزی که مایه حیات و راحتی انسان است: «رَوح» گفته می شود. فَرَج: گشایش، «رَوح الفَرَج»: آرامش و راحتی که بعد از گشایش در امور انسان حاصل می شود.
یعنی: ای کسی که راه خروج از سختی ها و رسیدن به آرامش بعد از فرج و گشایش از او درخواست می شود. یعنی تنها اوست که می تواند انسان گرفتار در سختی ها را از گرفتاری نجات بخشد و او را به گشایش و آرامش بعد از آن برساند.
4)ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ
ذلّت: ذلیل و رام شد. صِعاب: جمع «صعب» به معنای مشکل است.
یعنی: همه مشکلات و موانعی که برای انسان پیش می آید در مقابل قدرت تو رام و ذلیلند، «إنّک علی کلّ شیء قدیر» (آل عمران: 26).
5)وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ
تسبّبت: سببیت پیدا کرده. أسباب: جمع «سبب»، در اصل به معنای طنابی است که دلو را به آن می بندند و از چاه آب می کشند، سپس به هر چیزی که برای رسیدن به مقصودی کمک می کند سبب گفته می شود، و خداوند مسبّب الاسباب است، یعنی سببیت اسباب _ و این که چیزی سببیت برای چیز دیگری پیدا کند_ به دست اوست، آتش را سبب برای سوزاندن و کارد را سبب برای بریدن قرار داده است، ولی آن جا که اراده کند آتش ابراهیم را نمی سوزاند و کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. لطف: در اصل به معنای ملایمت و گاهی به معنای شیء ریز و کوچک است. و «لطیف» کسی است که با ملایمت و محبّت با دیگران رفتار می کند، و یا ریز بین و دقیق است «لطیف» یکی از نام های پروردگار است. و در این جا هر دو معنا اراده شده است.
یعنی ای کسی که همه اسباب وجود اشیاء، با لطف، رحمت و دقّت تو برای آنها سببیّت پیدا کرده است.
6)وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ
قضاء: به معنای پایان دادن چیزی است، به همین جهت در مورد آفرینش الهی، حکم قاضی، تعیین حدّ و مرز چیزی و نیز به معنای متقن و محکم ساختن چیزی به کار می رود.
یعنی: قلم قضا بر همه امور با قدرت تو جاری شده است.
7)وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ
مضَت: رفته و حتمی شده است.
یعنی: همه اشیاء بر طبق اراده تو جریان پیدا کرده و حتمی شده است.
8)فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ.
هی: ضمیر است و به «أشیاء» بر می گردد. مشیّت: به معنای خواستن و اراده کردن است و معنای آن با اراده یک چیز است. مؤتمره: از «امر» به معنای فرمان دادن گرفته شده، و به معنای فرمان پذیر است. منزجره: از زجر به معنای بازداشتن گرفته شده، و به معنای زجر پذیر است. رد نتیجه مؤتمره و منزجره به معنای شخص یا چیزی است که تحت تأثیر امر و نهی قرار می گیرد. یعنی به چیزی که امر شده عمل می کند، و چیزی که از آن نهی شده را انجام نمی دهد. «دون» در این جا به معنای «قلیل» است.
معنای دعا این است: همه اشیاء به مجرّد اراده تو _ قبل از این که بخواهی دستوری به آنها بدهی _ انجام می شوند، و به مجرد اراده تو بر انجام نشدن _قبل از این که آنها را نهی کنی _ باز می ایستند.
البته «دون» به معنای « عند» نیز استعمال می شود، و بر این اساس این فراز از دعا این است: همه اشیاء به مجرد اراده تو _ هنگام دستور به آنها _ انجام می شوند، و به مجرّد اراده تو بر انجام نشدن _ هنگام نهی از انجام شدن آنها _ باز می ایستند و انجام نمی شوند.
لکن در هر دو فرض باید به این نکته توجه داشت که مراد از «امر» و «نهی» پروردگار، امر و نهی لفظی نیست، بلکه مراد اراده پروردگار است، و آیه شریفه: «إنما أمره اذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون» (فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند می گوید: «موجود باش» آن بی درنگ موجود می شود) (یس 82). اشاره به سرعت تحقق أشیاء هنگام اراده پروردگار است، به گونه ای که حتی نیاز به گفتن «باش» هم نیست. امیرالمؤمنین می فرماید: «يَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ كَوْنَهُ كُنْ فَيَكُونُ لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَه»؛ (هرگاه اراده چیزی کند می گوید: «موجود شو» و آن بی درنگ موجود می شود، نه به این معنا که صدایی از او در گوش ها پیچیده شود، یا فریادی شنیده شود، بلکه سخن خداوند همان کاری است که ایجاد می کند و صورت می بخشد.) (نهج البلاغه خطبه 186)
9)أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ
مدعو: کسی که او را می خوانند. مهمات: امور مهم و مشکلات سخت، مفزع: پناهگاه، ملمات: سختی ها و پریشانی ها.
یعنی: خداوندا! در مهمّات و مشکلات تنها تو را می خوانند و در پریشانی و سختی ها تنها پناهگاه تو هستی.
در این فراز از دعا، امام علیه السلام خداوند متعال را تنها پناهگاه در سختی ها و مشکلات مطرح می کند و تنها کسی که انسان ها برای حل مشکلات و سختی های خود، به سراغ او می روند را خداوند می داند، چرا که هیچ کس جز او قادر به حلّ مشکلات انسانها نیست. قرآن کریم می فرماید: «وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (و اگر خدا گزند و آسيبى به تو رساند، آن را جز او برطرف كنندهاى نيست و اگر براى تو خيرى خواهد فضل و احسانش را دفع كنندهاى نيست؛ خيرش را به هر كس از بندگانش بخواهد مىرساند و او بسيار آمرزنده و مهربان است.) (یونس107) بنابراین انسان مؤمن باید هر چه می خواهد فقط از خداوند بخواهد.
لکن انسان مؤمن نباید عالم اسباب را فراموش کند و برای حلّ مشکلات خود باید به دنبال اسباب حلّ آنها برود زیرا خداوند امور این جهان را از طریق اسباب آن جاری می سازد، همان گونه که امام صادق علیه السلام می فرماید: «ابی الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها» (کافی 1/183)
البته به این نکته نیز باید توجه داشت که هر چند خداوند جریان امور را از مسیر اسباب قرار داده، لکن در این قاعده کلی استثنائاتی نیز وجود دارد که اموری بدون اسباب معمولی تحقق پیدا می کنند، مثل مواردی که از طریق معجزه و کرامت حاصل می شود، مانند سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام و شفای بیماران و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام و تعبیر قرآن به «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرا» (و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدن [از مشكلات و تنگناها را] قرار مىدهد و او را از جايى كه گمان نمىبرد روزى مىدهد، و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا برايش كافى است، [و] خدا فرمان و خواستهاش را [به هر كس كه بخواهد] مىرساند يقيناً براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است). (طلاق، 2 و3) نیز از همین قبیل است.
البته توجه انسان به پروردگار در جایی که دست او از اسباب کوتاه می شود، امری است که در فطرت همه انسان ها قرار داده شده است، قرآن کریم می فرماید: «وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُورا» (و زمانى كه در دريا سختى و آسيبى به شما رسد، هر كه را جز او مىخوانيد ناپديد و گم مىشود، و هنگامى كه شما را [با سوق دادنتان] به سوى خشكى نجات دهد [از خدا] روى مىگردانيد. و انسان [با اينكه الطاف خدا را همواره در زندگى خود لمس مىكند] بسيار ناسپاس است). (اسراء 67) و گویا در چنین جایی دعا در ردیف اسباب قرار می گیرد.
10)لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ
لا یندفع: بر طرف نمی شود. لا ینکشف: گشوده نمی گردد. «ینکشف» از کشف گرفته شده است، کشف به معنای «گشودن و رفع از پوشش چیزی» است، گویا امر ناگواری مطلوب انسان را پوشانده است و فقط خداوند است که می تواند مانع را برطرف کرده و از آن پرده بردارد.
در این فراز از دعا امام علیه السلام به خداوند این گونه عرضه می دارد که مشکلات پیش روی من آنقدر سنگین و سخت است که چیزی از آنها دفع نمی شود مگر آنچه را تو دفع کنی، و چیزی از آنها گشوده نمی شود و مانع از آن برطرف نمی شود مگر آنچه تو مانعش را بر طرف کنی و بگشایی.