سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

گفت وگو با همسر شهید جیلان

29 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

 

ادامه پست قبلی

گفت وگوبا همسرشهیدمدافع حرم
جالب است. عمو و برادرزاده هر دو اسم علیرضا را داشتند؟
بله، من این را همه جا عنوان و تکرار می‌کنم. علیرضا هیچ حسرتی در دلش نداشت. نه سمت و نه مسئولیتی و نه تعلقی دنیایی، حسرت هیچ چیز این دنیا را نداشت اما حسرت یک چیز را خیلی می‌خورد و آن هم این بود که با شهادت همجوار مزار عمویش شود. می‌گفت آیا می‌شود من شهید شوم و مزارم کنار مزار عموی شهیدم باشد. هر مرتبه که به زیارت شهدا و خاصه عموی بزرگوارشان مشرف می‌شدیم، با ایشان نجوا می‌کرد و کنار مزار عمو را نشان می‌داد و می‌گفت: ببین اینجا جای من است. بعد از شهادتش هم پیکرش را در کنار عموی‌شان دفن کردیم.
چند سال با ایشان زندگی کردید؟
من و علیرضا 9 سال در کنار هم زندگی کردیم. یک فرزند به نام امیرعلی داریم که سال 1390 به دنیا آمد.
به نظر شما چه عواملی باعث می‌شود جوانی مثل علیرضا که شغل نظامی هم نداشت، در مسیر شهادت قرار بگیرد؟
تصور اشتباهی است که ما فکر کنیم از همان ابتدا شهادت برای علیرضا رقم خورده بوده است. چنین تصوری مقداری کار را برای دیگران سخت می‌کند. این اواخر من و علیرضا بعد از دیدن مصاحبه‌هایی که از خانواده شهدا پخش می‌شد با هم بحث می‌کردیم که اگر بخواهیم بگوییم شهدا آدم‌های خاص و خارق‌العاده و عجیبی بودند، اصلاً درست نیست. شهدا آدم‌های عجیبی نبودند و مانند آدم‌های دیگر بودند. زندگی‌شان را می‌کردند و کاملاً عادی بودند تا اینکه به اختیار خود راهی را انتخاب می‌کنند و قدم در مسیری می‌گذارند که به شهادت ختم می‌شود. بسیاری از این جوانان می‌توانند سنگرساز و حماسه‌ساز باشند.
بسیاری از جوانان هستند که دوست دارند به عاقبت علیرضا برسند با این تفاسیر کار چندان سختی نیست.
قدم در این راه گذاشتن و انتخاب جهاد ، شجاعت می‌خواهد ، دلیری  می‌خواهد، اعتماد به نفس می‌خواهد .بسیاری این راه را انتخاب می‌کنند و به شهدا می‌رسند . از این دست جوانان بسیار داریم اما اینکه بخواهیم شهدا را انسان‌های ماورائی تصور کنیم، سدی درست کرده‌ایم برای جوانانی که می‌خواهند راه شهدا را ادامه بدهند.به نظر من وقتی مدافعان حرم راهی را انتخاب می‌کنند برای خدمت به اسلام و خدمت  به خانم زینب(س)‌، قطعاً خانواده‌اش در مسیری زینبی قرار می‌گیرند که شامل تربیت مکتبی و زینبی است .علیرضا زمانی که وارد این مسیر شد و عزمش را  جزم کرد و خدا منت سرش گذاشت و طلبیدش، تغییرات خیلی بزرگی در وجود ایشان اتفاق افتاد که به آسمانی شدنش نزدیکش می‌کرد. شهدا آدم‌های بزرگی هستند که عجیب می‌شوند آن هم به واسطه راهی که انتخاب می‌کنند. من این تغییر و عجیب شدن را در وجود علیرضا مشاهده کردم. به او می‌گفتم انگار دست و پایتان  را در این دنیا بسته‌اند .خیلی تغییرات در وجود ایشان رخ داد، خدا آماده‌اش کرد.شهدا بری اینکه به این درجه برسند و شهید شوند، امتحانات خیلی سختی را پس می‌دهند .من به چشم  امتحان‌هایی را که علیرضا پس می داد می‌دیدیم.خودش می‌گفت خدا دارد با من اینطوری عشق می‌کند. خودش را برای خدا خالص می‌کرد. تا دو هفته قبل از شهادت علیرضا داشت امتحان پس می‌داد؛ امتحانی که با سرافرازی قبول شد و خدا با شهادتش منت بزرگی سر من و فرزندم و علیرضا گذاشت و باعث سرافرازی خانواده و مردمش شد.
از مسئولیت‌های علیرضا در جبهه مطلع بودید؟
بزرگ‌ترین خصلت علیرضا خلوص و تواضعش بود.ایشان هیچ وقت در مورد مسئولیتش در جبهه حرفی به ما نزد .هر بار از او می‌پرسیدم که تو در جبهه چه می‌کنی؟می‌گفت: کفش واکس می‌زنم ، سنگر درست می‌کنم. وقتی شهید شد متوجه شدیم  که فرمانده تیپ رسول اکرم(ص)‌ از لشکر  زینبیون بود.ایشان خیلی بی‌ریا و خاکی بود. با همه همینطور بود و فرقی نمی‌کرد طرف مقابلش کیست.
با رزمنده شدنش چطور کنار آمدید؟
اولین بار وقتی این موضوع را مطرح کرد، مخالفت کردم. من این جنگ و جبهه مقاومت را نمی‌شناختم. به علیرضا گفتم:شرط و شروط ما برای زمانی بود که حکم جهاد باشد. امروز که امام خامنه‌ای حکم جهادی نداده ،من وقتی از آقا حکم جهاد گرفتم ، اذن رفتن می‌دهم.هفت ماهی طول کشید و خیلی دوندگی کرد. علیرضا نیروی داوطلب بسیجی بود و برای همین هم اعزام نیروهای مردمی به سختی انجام می‌گرفت. تلاش زیادی کرد و مدام می‌گفت چون شما راضی نیستی کار من جور نمی‌شود .من هم  جوابم این بود که آقا  حکم جهاد نداده است .شاید این موضوع را برای اولین بار است که رسانه‌ای می‌کنم اما می‌خواهم ماوقع آنچه باعث شد من رضایت به رفتن همسرم بدهم را برایتان بگویم .یک روز صبح علیرضا از خواب بیدار شد و گفت: من دیشب خواب رهبری را دیدم که فرمودند چه نشسته‌ای من می‌گویم بیا شما نمی‌آیی. من گفتم: نه آقا باید به خود من بگویند و اگر حکم جهاد را بدهند، خودم هم همراهی‌ات می‌کنم و فرزندم را هم در این مسیر می‌فرستم .من تا آن زمان هرگز خوابی از رهبری ندیده بودم. اما طبق خوابی که از رهبری دیدم حکم جهادم را دریافت کردم. بعد از آن با رفتن علیرضا موافقت کردم و گفتم من راضی‌ام، برق نگاه علیرضا را خوب به یاد دارم. آن نگاه را نه قبل‌تر دیده بودم و نه بعد دیدم، مانند بچه‌ها ذوق می‌کرد. ذوق قشنگی بود. خیلی هم زود کارش جور شد و رفت.
اولین اعزام ایشان چه زمانی بود .چه مدت در جبهه مقاومت حضور داشت؟
اعزام اول علیرضا ماه مبارک رمضان سال 1395بود. حدود هشت باری راهی شد. می‌رفت و هر زمانی می‌دید که بر من و امیرعلی سخت می‌گذرد، برمی‌گشت و دوباره راهی می‌شد. اعزام آخرشان مهر ماه سال 1396 بود. یک ماهی می‌شد که من در دمشق بودم. حال و هوای اعزام‌ها از ایران به نسبت سوریه تفاوت داشت. آنجا درست در وسط اخبار و تحولات نبرد بودیم و این خودش شرایط را تغییر می‌داد. با توجه به کثرت عملیات و نیاز به حضور علیرضا در منطقه، ما کم ایشان را زیارت می‌کردیم.
شهید جیلان ایرانی بودند، چطور با زینبیون همراه شدند؟
 پروسه‌ای که علیرضا طی کرد تا به زینبیون رسید خیلی طولانی بود .ایشان به صورت داوطلب بسیجی وارد میدان جهاد شد و همراه با بچه‌های فاطمیون مجاهدت کرد.کمی بعد همراه با حاج‌حیدر بود که حاج حیدر شهید شد .علیرضا عاشق شهید حیدر بود و گویی با هم زندگی می‌کردند. با شهادت حاج حیدر روزهای سختی برای علیرضا گذشت. کمی بعد با زینبیون همراه شد و در این مسیر توانست پیشرفت کند.دوستی خیلی نزدیکی هم با پاکستانی‌ها داشت و آنها را خیلی دوست داشت. همیشه می‌گفت زینبیون خیلی مظلوم هستند. وقتی برای مرخصی به قم می‌آمد، از پنج روز مرخصی، دو روزش را به بچه‌های پاکستانی و زینبیون اختصاص می‌داد.
از آخرین وداعتان برایمان بگویید.
آخرین مرتبه‌ای که می‌خواست برود، حالش عجیب بود. خداحافظی‌اش با دفعات قبل فرق داشت. همیشه یک خداحافظی عادی می‌کرد و می‌رفت تا پای خودش و دل ما نلرزد. خیلی مراعات حالمان را می‌کرد اما آن خداحافظی متفاوت‌ترین وداعمان بود. در آستانه در ایستادم و علیرضا را از زیر قرآن رد کردم. علیرضا عادت داشت وقتی می‌رفت پشت سرش را اصلاً نگاه نمی‌کرد که لحظات جدایی برای خودش و ما سخت‌تر نشود. وقتی به گام‌هایی که هر لحظه او را از من دورترش می‌کردند نگاه می‌کردم، به خودم نهیب می‌زدم، این آخرین مرتبه‌ای است که او را می‌بینی. شاید تا درک نکنید متوجه صحبت‌هایم نشوید. من هم تا خودم درک نکردم این حس و حال را نفهمیدم. وقتی هم که رفت دائم در تماس بود. وقتی  می‌گفتم: کی برمی‌گردی؟ می‌گفت: برمی‌گردم ان‌شاءالله، صبوری کنید. صبر زینبی داشته باشید.  مدام همین حرف ها را تکرار می‌کرد.دو روز قبل از شهادتش تماس گرفت .گفتم: آقا علیرضا برمی‌گردید؟ بدون هیچ مکثی گفت: خانم اینجا وضعیت بد است، من برنمی‌گردم . من گفتم: حتماً فعلاً کارش زیاد است که این حرف را می‌زند. آن لحظه متوجه منظورش نشدم.
نحوه شهادتشان چطور بود؟
سه روز آخر ماه صفر ما روضه داشتیم. داخل ایران که بودیم سفره پهن می‌کردیم. علیرضا با من تماس گرفت و گفت: نگذار سفره زمین بماند. حتماً روضه را برگزار کن. گفتم: شما که نیستید سخت است. گفت: توکل کن به خدا و سفره را بینداز. روز شهادت امام رضا(ع) بود که سفره را پهن کردیم. می‌دانستم علیرضا حاجتی دارد که اصرار به برگزاری مراسم در این شرایط دارد. همزمان با برگزاری مراسم، علیرضا به شهادت رسیده بود. وقتی خبر شهادتش را به من دادند، متوجه این همزمانی شدم و به خود گفتم: امام رضا(ع) از سفره بی‌ریای دمشق حاجت علیرضا را داد. علیرضا در هشتمین اعزامش در سالروز شهادت امام هشتم در روند عملیات آزادسازی بوکمال در تاریخ 28 آبان ماه سال 1396 به شهادت رسید.

 نظر دهید »

شهید جیلان

29 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

 نظر دهید »

شهیدی که حکم جهادش را از اقا گرفت

29 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

گروه جهاد و مقاومت مشرق - شاید برای  همسر شهید مدافع حرم علیرضا جیلان باورکردنی نبود وقتی شرط مجاهد شدن علیرضا را می‌پذیرفت، روزی این شرط به مرحله عمل برسد و افتخار همسری یک مجاهد شهید نصیبش شود. شهیدعلیرضا جیلان‌بروجنی در کنار مزار عموی شهیدش علیرضا جیلان‌بروجنی آنطور که آرزو داشت به خاک سپرده شد. نکته جالب در زندگی جهادی شهید این است که وی ایرانی بود اما در کسوت یک رزمنده تیپ زینبیون که همگی پاکستانی هستند به شهادت رسید. مطلب زیر ماحصل گفت‌وگوی ما با  همسر شهید مدافع حرم علیرضا جیلان‌بروجنی از فرماندهان مجاهد لشکر زینبیون است که پیش رو دارید.

 


‏فصل آشنایی شما و شهید جیلان از کجا آغاز شد؟
آشنایی من و علیرضا از یک مراسم مذهبی شروع شد. سال 1385مراسمی در بروجن برگزار شد و دوست ایشان واسطه آشنایی ما شدند. سال 1387 به خواستگاری‌ام آمدند. شغل ایشان آزاد بود. آقاعلیرضا ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت. عاشق حضرت زهرا بود. یکی از دلایلی که من را برای ازدواج انتخاب کرد، این بود که از سادات بودم. مادرشان می گفت تنها ملاک علیرضا موقع انتخاب همسر این بود که همسر آینده‌شان از سادات و ذریه حضرت زهرا(س) باشند، چراکه دوست داشت داماد خانم حضرت زهرا(س) باشد. بسیار هم به جایگاه سیدی من احترام می‌گذاشت.
شرط و شروطتان برای ازدواج چه بود؟
علیرضا دو شرط برای من گذاشت. یکی از شرط‌هایش این بود که هر زمان طبل جنگ نواخته شد، ایشان راهی میدان جهاد شود. شرط دومش هیئت بود. ایشان هیئتی به نام فاطمیون در بروجن داشت و با من شرط کرد در ماه محرم و دهه فاطمیه وقف این هیئت است و من مانع کارش نشوم. برای من شرطش جای سؤال داشت. با خودم گفتم حالا که جنگی در کار نیست، این چه درخواستی بود که از من کرد. بعدها فهمیدم این شرط علیرضا ناشی از علاقه و ارادتش به شهدا، شهادت و جهاد بود که سال‌ها پیش از آشنایی و ازدواجمان در وجودش متلاطم شده بود. این را از فیلم‌ها و کلیپ‌هایی که از راهیان نور تهیه کرده بود متوجه شدم. ایشان در یکی از آن کلیپ‌ها خودش را شهید زنده معرفی کرده و از شهادت می‌گوید. علیرضا عاشق شهادت بود.عمویش هم به نام علیرضا جیلان‌بروجنی در سال‌های دفاع مقدس به خیل شهیدان پیوسته بود. به هر حال با شرطش موافقت کردم،چون خودم هم با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا هستم.

 1 نظر

به خداداعتماد کن

28 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

??﷽??

?به‌ خدا اعتماد کن
و ابداً نگران نباش…

?تو به مدت ۹ ماه در شکم مادرت بودی و شغلی نداشتی، با این وجود زنده ماندی.

?برای دریافت خوراک دست و پایی نداشتی، بازهم زنده ماندی. هیچ راهی برای نفس‌کشیدن نداشتی، بااین حال زنده ماندی.

? تا وقتی که نُه ماه را گذراندی در شکم مادرت بودی:
چگونه زنده ماندی؟ خواسته‌ات چه بود؟
چه اراده‌ای تو را زنده نگه داشت؟

? سپس از شکم مادر بیرون آمدی و به محض زاده‌شدن، شیر مادر کاملاً آماده بود، چه کسی این را اراده کرده بود؟
چه کسی خواسته بود که برای زنده ماندنت شیر آماده باشد؟
این خواستِ که بود؟
وقتی که از شکم مادر بیرون آمدی، چه اتفاقی افتاد؟
هرگز در شکم مادر تنفس نکرده بودی و نفس‌‌های مادرت تو را زنده نگه داشته بود.
?ولی به محض اینکه از شکم مادر بیرون آمدی، بی‌درنگ نفس کشیدی.
چه کسی به تو آموزش داد؟
قبلاً تنفس نکرده بودی و هیچ آموزشی هم ندیده بودی، چه کسی نفس‌ کشیدن را به تو آموخت؟

?سپس چه کسی آن شیر را که نوشیدی هضم کرد؟
چه کسی آن شیر و آن خوراک را به مغز استخوان تو رساند؟
چه کسی تمام روند‌های زندگی‌ات را به تو بخشیده و آن را اداره می‌کند؟

?وقتی که خسته هستی چه کسی به تو آسودگی می‌دهد؟
و وقتی خوابت تمام می‌شود چه کسی تو را بیدار می‌کند؟
چه کسی این ماه و ستارگان را اداره می‌کند؟
چه کسی این درخت‌ها را سبز نگه می‌دارد؟
چه کسی گل‌ها را با اینهمه رنگ و عطر خوراک می‌دهد؟

?آیا فکر می‌کنی که آن یکتا که چنین جهان وسیعی را اداره می‌کند، از اداره کردن زندگی کوچک تو ناتوان است؟
قدری فکر کن، قدری تعمق کن.
فقط این نظم عظیم را در دنیا نگاه کن:
هیچ‌کجا خطایی وجود ندارد، همه چیز به خوبی پیش می‌رود و هرچیزی سرِ جای خودش است. تو فقط بخش کوچکی از این دنیا هستی.

? از کِی به این توهم رسیدی که من باید خودم جداگانه زندگیم را اداره کنم؟
در این برداشت اشتباه است که تمام اختلال‌ها و شکست‌ها و مصیبت‌ها را برای خودت ایجاد کرده‌ای.

??پس هر روز به مشکلاتت بگو
خدای من از تمام شما بزرگتر است
میدانم من را به مسیری راهنمایی می‌کند که انتهایش به موفقیت و آرامش و عشق و آغوش مهربان خودش ختم می‌شود.


??وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

. ﻭ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.

سوره آل عمران آیه (189)?

#آرامش_با_قرآن

 نظر دهید »

چهارشنبه های اخلاقی

28 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

#چهار_شنبه_های_اخلاقی

?زندگی در پرتو اخلاق »»»» بهداشت اخلاق / قسمت سوم

. مهاجرت و فرار از محیطهای آلوده

برای اصلاح محیطهای آلوده و فاسد حداکثر کوشش را باید به خرج داد؛ ولی اگر به عللی اصلاح محیط امکان نداشته باشد و بیم آن رود که ماندن در آن محیط موجب آلودگی گردد و محیط سالمتری که امکان مهاجرت به آن هست وجود داشته باشد، چاره ای جز «مهاجرت» نیست.

نظیر این موضوع نیز در بیماریهای جسمانی دیده می شود که افرادی که به سلامت خود علاقه مندند، در چنان شرایطی از محیط آلوده فوراً مهاجرت می کنند.

مسأله «مهاجرت» در اسلام اهمیت خاصی دارد و جالب این است که پایه نخستین تاریخ اسلام را تشکیل می دهد. مهاجرت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه جز فرار از یک محیط آلوده و نامساعد به یک محیط مساعدتر برای نشر ایمان و فضیلت، نبود.

مهاجرت گروهی از مسلمانان راستین، از مکه به سرزمین حبشه، طبق فرمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز نمونه دیگری از این موضوع بود.

مهاجرین صدر اسلام امتیاز و اهمیت فوق العاده ای در تاریخ اسلام دارند و آیات متعددی در قرآن درباره آنان دیده می شود، احادیث متعددی در زمینه مهاجرت از نقاط آلوده به گناه و شرک، به نقاط سالم وارد شده که اهمیت موضوع را روشن می سازد.

در تفسیر «مجمع البیان» در ذیل آیه «وَمَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْارْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَسَعَهً-(سوره نساء، آیه 100)»

کسی که در راه خدا هجرت کند، جاهای امن فراوان و گسترده ای در زمین می یابد.

از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده:

«مَنْ فَرَّ بِدِینِهِ مِنْ ارْضٍ الی ارْضٍ وَانْ کانَ شِبْراً مِنَ الْارْضِ اسْتَوْجَبَ الْجَنَّهَ وَکانَ رَفِیقَ ابْراهِیمَ وَمُحَمَّدٍ»(مجلسی، بحار الانوار 19/ 31)

کسی که برای آیین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر- اگرچه به اندازه یک وجب از زمین باشد- مهاجرت کند، مستحقّ بهشت می گردد و همنشین ابراهیم و محمد (دو پیامبر بزرگ مهاجر) خواهد بود.

تأکید مطلب از جمله

«وَانْ کانَ شِبْراً؛

اگرچه به اندازه یک وجب باشد» روشن می شود، و رفاقت و مصاحبت با این دو پیغمبر عظیم الشأن بواسطه این است که هر دو اقدام به هجرت فرمودند، ابراهیم علیه السلام از بابِل که مرکز بت پرستان و نمرودیان بود آهنگ شام و فلسطین کرد، و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه.

در تفسیر علیّ بن ابراهیم در ذیل آیه

«یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا انَّ ارْضِی واسِعَهٌ فَایّایَ فَاعْبُدُونِ)(سوره عنکبوت( 29) آیه 56)»

ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید.
از امام عسکری علیه السلام نقل می کند:

«لا تُطِیعُوا اهْلَ الْفِسْقِ مِنَ الْمُلُوکِ فَانْ خِفْتُمُوهُمْ انْ یَفْتِنُوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ فَانَّ ارْضِی واسِعَهٌ»

از زمامداران گنه کار پیروی نکنید و اگر می ترسید شما را از آیین پاکتان منحرف سازند (مهاجرت کنید) زیرا زمین من وسیع و گشاده است.

عدم شرکت در مجالس معصیت و گناه که در دستورات اسلام وارد شده و عدم خلوت با اجنبیّه و امثال اینها نیز یک نوع مهاجرت کوتاه از منطقه معصیت و لغزشگاه و خطر محسوب می گردد و مسلماً برای جلوگیری از سرایت مفاسد اخلاقی و آلوده نشدن به گناه می باشد.

#زندگی_در_پرتو_اخلاق

 نظر دهید »

شهادت دوبرادر

28 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

۲۷ آبان سالروز شهادت دو برادر بزرگوار، #مجید و #مهدی زین الدین

مجید زین الدین همراه همیشگی شهید مهدی زین الدین بود، وی از همان دوران نوجوانی همراه با برادرش مهدی به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت.

او نوار‌ها و اعلامیه‌ها را از پدرش تحویل می‌گرفت و به دست مردم می‌رساند.

با آغاز جنگ تحمیلی او نیز به میدان نبرد حق علیه باطل شتافت و سرانجام به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در لشکر علی ابن ابیطالب(ع) که برادرش فرماندهی آن را بر عهده داشت، در قسمت اطلاعات و عملیات فعالیت کرد.

مهدی زین‌الدین در ۲۷ آبان سال ۱۳۶۳ درحالی که به همراه برادرش مجید مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر ۱۷، برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حرکت بودند، در منطقه دارساوین بر اثر کمین ضد انقلاب به شهادت رسیدند…

?️ پدرشهیدان زین الدین میگوید:

آمادگی شهادت مهدي و مجيد را از قبل داشتم، هر بار که از جبهه به قم می آمدند تا به خانه سر بزنند میگفتم:
خدایا این دو امانت تو هستند، آن ها را به تو می سپاریم..
اما انتظار نداشتم هر دو با هم در یک جا و همزمان به شهادت برسند…??

 

 نظر دهید »

شهید زین الدین

28 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات


#شهیدانه?

 27 آبان ماه…
مصادف با سالروز شهادت… #پاسدار_شهید_مهدی_زین_الدین..

اللهم‌احشرنا‌مع‌من‌نحُب …?

خدایا ما را با ڪسانے
که دوستشان داریم
محشور‌ڪن:)

شادے رۅح پر فتوح شهدا صلوات

 نظر دهید »

هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست.

27 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

#حکایت

حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید


ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ

ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.

ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .

ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و….

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ.

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ …

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست…

 

 7 نظر

بی بهانه دوستت دارم

26 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

.
به آن هایی که دوستشان دارید


بی بهانه بگویید دوستت دارم


بگویید در این دنیای شلوغ


سنجاقشان کرده اید به دلتان


بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان


کوتاه تر از عمر شکوفه هاست


شما بگویید،حتی اگر نشنوند……

 2 نظر

گاه باید خندید برغمی بی پایان

26 آبان 1399 توسط سربازی از تبار سادات

 

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم می‌خندم
آنقدر می‌خندم که غم از روی رود…
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان…
.

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 75
  • ...
  • 76
  • 77
  • 78
  • ...
  • 79
  • ...
  • 80
  • 81
  • 82
  • ...
  • 160
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه