زندگی او نوشتنی نیست ،کشیدنی است ...
روز جهانی معلولین
13آذر
همیشه یک رهگذر پیدا می شود:
دل دل می کند از کسی کمک نخواهد. خسته شده از این همه کمک خواستن و صدا زدن دیگران برای عبور از پله و ناهمواری و جوی آب. سعی میکند تمام توان دستهایش را جمع کند و چرخها را براند، اما نمی شود.
دستهایش کم توان تر از آن است که به تنهایی صندلی چرخدارش را براند. منتظر می ماند، یک رهگذر، دو رهگذر، …. هزاران بار کمک خواسته برای عبور، اما هر هزار بار همینگونه برایش سخت بوده. بالاخره یک رهگذر پیدا می شود و بدون درخواست، کمک میکند و صندلی چرخدار را از آن ناهمواری و جوی آب و پله عبور می دهد. مانند همیشه یک نفر پیدا می شود اما تا کی؟! به جای دستهایش، دلش خسته شده.
زندگی او شعر نیست که بتوان نوشت. زندگی او داستان نیست که بتوان قلم زد. سریال نیست که با یک قسمت، دو قسمت، صد قسمت بتوان تمامش کرد. زندگی او نوشتنی نیست، کشیدنی است. آن هم از نوع زجرش! شاید زجر کلمه مناسبی نباشد اما او می کشد با تمام وجودش! زجری به اندازه تمام نفس هایش در طول عمرش. اینکه استقلال ندارد برای حرکت، زجر است. اما او به زبان نمی آورد، در خودش حل می کند، حل که نه بلکه سعی می کند کنار بیاید. این کنار آمدن ها آرامش او را می گیرد.
مـــــــــی دانی چه لذتی دارد!
نمـــــــــی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و سراسر وجودت پر از دردهای جسمی و روحی باشد ولی تو خدا را شـــــــکر بگویی و ذکر “یا حسین” در دلت سر دهی.
نمـــــــی دانی چه لذتی دارد که با عصا راه بروی و انسانهایی که از کنارت عبور میکنند در دلشان آهی بکشند ولی تو اُمیدوار باشی که آنها با دیدنت ، لحظه ای خدا را شکر بگویند.
نمی دانی جه لذتی دارد چشمهای ســَـــرَت نبیند و دیگران باز آهی بکشند ولی تو با چشم دلت ، قشنگی های دنیا را ببینی و آنها ندانند که تو هم می بینی!!!
نمی دانی چه لذتی دارد وقتی گوشهایت نشنوند و زبانت گنگ باشد و با زبان اشاره به دیگران بفهمانی که : ای انسانها کمی شکرگزار نعمتهایی که دارید ، باشید!
نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و برای جابجایی ات ، خانواده و دیگران کمکت کنند.
ولی تو در دلت اُمیدوار باشی که :
ای کاش این کمکها به عنوان نقطه ای روشن در نامۀ اعمالشان ثبت شود و دعا کنی برای عاقبت به خیری شان!
نمی دانی چه لذتی دارد که از برخی لذت ها – مانند راه رفتن – محروم باشی ولی غم ِ این محرومیت به یادت بیاندازد که جسم – دیر یا زود – رفتنی ست، پس چرا غصۀ لذت های فانی را بخـــــــــوری ؟!
نمی دانی چه لذتی دارد که روی صندلی چرخدار بنشینی و نگاهت به زندگی؛ نگاهــــــــــــــــی متفاوت باشد
نمی دانی چه لذتی دارد که معلولیت باعث شده است قدر نعمتهای الهی را بیشــــــــــــتر بدانی که اگر تو به جای غیرمعلولین بودی مطمئنا برای هر یک قدمی که برمیداشتی ، خدا را شکر میکردی، هر چند که انسان تا نعمتی را از دست ندهد قدر آن نعمت را نخواهد دانست
ولیکن خدا را شکر که به این نکته دست یافته ای که اگر سختی و محدودیت نبود، قدر عافیت را به این زیبایی درک نمیکردی و بالاخره نمیدانی چه لذتی دارد که دیگران تصور کنند با این حرفها و اُمیدواری ها ، فقط شـــــــــــعار میدهی
ولی تو لبخند بزنی و تنها دلخوشی ات این باشد که یار و همراه واقعی و همیشگی ات فقط خداست .