سربازی از تبار سادات

جوانان باید در عرصه فضای مجازی جهادی وارد شوند.
  • خانه 
  • ورود 

دختر شینا

20 خرداد 1399 توسط سربازی از تبار سادات

?برش کتاب
?کتاب#دختر_شینا


یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب‌ها را توی سفره می‌چیدم.?
#صمد هم مثل همیشه رادیوش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. ?
گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه‌ام.»  ?

نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک‌دفعه #رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. ?
بشکنی توی #هوا زد و دور اتاق چرخید.☺️
بعد رفت سراغ #خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید و روی یک دست بلندش کرد.

به هول از جا بلند شدم و #بچه را گرفتم. ?
گفتم: «صمد چه #خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک‌ماهش نشده. دیوانه‌اش می‌کنی!»?        

می‌خندید و می‌چرخید و می‌گفت: «خدایا شکرت، خدای شکرت!» ?
آمد جلو سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می‌آید. امام دارد می‌آید. الهی قربان تو بچه‌ات بروم که این‌قدر خوش قدمید.» ☺️


#دختر_شینا
#ازدواج #سختی
#امام #مرید
#زن #خانواده
#جایی_نوشته_بود


توضیحات بیشتر و خرید آنلاین?
@esmaeeil_313
شماره تماس?
۰۹۱۶۰۰۱۲۰۸۲

مرجع کتابهای جذاب?
https://eitaa.com/bostan_ketab313

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عمومی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

جستجو

وبلاگ های من

  • سربازی از تبار سادات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

موضوعات

  • همه
  • احکام
  • اخبار
  • بصیرتی
  • حدیث وروایت وسخن بزرگان
  • حکایات
  • داستان
  • دست نوشته
  • شهدا
  • عمومی
  • مناسبتی
  • کتاب

رتبه