نگاه خدا
13 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم نگاه خدا بدون اطلاع دادن به صاحبخانه،آهسته در راباز کردم ،کفش هایم را در دستهایم گرفتم وبی سروصدا مهمانی مختلط را ترک کردم. انگار به انجا تعلق نداشتم.روزی که به اصرار پروانه قبول کردم به ان مهمانی بروم به اسم یک دورهمی دوستانه بود. من که… بیشتر »