قرار بود همه جا باهم باشیم(تقدیم به شهدای سلامت)
25 آذر 1399 توسط سربازی از تبار سادات
#به_قلم_خودم خوب یادمه نیمه های شب بود.سکوت حاکم برخانه بیداد میکرد.احساس خفگی میکردم.بغض راه نفسمو بسته بود.بی اختیار اشک ها یکی پس از دیگری بر گونه هایم می لغزیدند.میخواستم فریاد بزنم ولی نمیتونستم.دلتنگی امانمو بریده بود. چقدر سخته ادم از دلتنگی خفه… بیشتر »