حسرت
22 اردیبهشت 1400 توسط سربازی از تبار سادات
#به قلم خودم حسرت با خوشحالی تمام ،پیراهن صورتی ای که پدر برای جشن تولد ۷سالگی اش خریده بود را پوشید وچندباری دور باغچه ی حیاط چرخید. یکی از گلهای محمدی باغچه را کند وبه سمت بابا علی دوید. دستانش را دور گرون پدر حلقه کرد ومحکم او را در آغوش گرفت. پدر… بیشتر »