داغی که هیچوقت سرد نمی شود(به قلم خودم)
#به_قلم_خودم
چقدر این عکس حرف دارد..
خواستم قلم بردارم و زخم دلهای همسران شهدا را به تصویر بکشم،اما قلم عاجز است از به تصویر کشیدن دردهایی که هیچ وقت و هیچ کجا گفته نشد.
حتی تصور اینکه عاشقانه کسی را دوست داشته باشی و با دستان خودت بند پوتینش را ببندی و راهی جاده ای کنی که می دانی برگشتی ندارد ،برای ما قابل هضم نیست.
چگونه اشک های شبانه و مخفیانه همسران شهدا را به تصویر بکشم ؟یا چطور ارزوهای به بار ننشته ی مادران شهدا برای فرزندانشان را به قلم بیاورم که حقشان ادا شود؟
مگر می شود تمام دلتنگی های یک دختر 5 ساله را در یک صفحه کاغذ به زبان اورد؟
نگاه های منتظر و چشم های اشک آلود پدران شهدا را چگونه به تصویر بکشم که مدیونشان نباشم؟
بغضم گلویم را می فشارد.دستام تاب نوشتن ندارند.چشمهایم خیس اشک می شوند و قطرات اشک صفحات دست نوشته هایم را مات می کند و دیگر توان حرف زدن نیست…
درد و دل همسر شهید نعمایی
مسلماً زندگی با یک نظامی سختیهای خودش را دارد، وقتی با شهید نعمایی وصلت میکردید، آمادگی زندگی با یک نظامی را داشتید؟
پدرم در دوران جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت. در خانواده و اقوام جانباز و چند پاسدار داشتیم. بنابراین با فضای زندگی با یک نظامی تا حدودی آشنایی داشتم. از طرفی موقعی با شهید ازدواج کردم که مدتها از اتمام جنگ تحمیلی میگذشت. مهدی متولد 1363 بود و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و قبولی در کنکور وارد دانشگاه افسری شد. پاسداری شغل مقدسی است. کسی که وارد این شغل میشود باید با تمام وجود به آن علاقه داشته باشد تا بتواند سختیها و مشکلاتش را به خوبی تحمل کند. عاشق که باشی همه داشتههای معشوق در نظرت زیبا است.
آقا مهدی همیشه میگفت من کارم را خیلی دوست دارم، مهدی عاشق کارش بود و همه سختی و دشواریهای کارش را با جان و دل میپذیرفت. من میدانستم که با یک نظامی زندگی کردن صبوری خاصی میخواهد اما چون عاشقش بودم به خواسته او احترام میگذاشتم و همراهیاش میکردم. به گفته آقا مهدی شما انتخاب شدی که همسر پاسدار باشید. نگرانیها و استرسم بسیار زیاد بود، اما میدانستم که این سختیها اجر خودش را دارد.
چطور با هم آشنا شدید؟
قبل از ازدواج خانوادههایمان با هم آشنا بودند. ولی رفت و آمدی نداشتیم. برادرم قصد ازدواج داشت و ما میدانستیم که خانواده نعیمایی دختر خانمی دارند از این رو برای آشنایی بیشتر برادرم با خواهر شهید به خانه آنها رفتیم و بعد ماجرای خواستگاری برادرم از خواهر شهید و متعاقباً عقدشان پیش آمد. بعد از شش ماه آقا مهدی و خانواده به خواستگاری من آمدند. به خواست خدا ما با هم عقد کردیم.
بعدها آقا مهدی برایم تعریف کرد پیشتر من از شما خوشم آمده بود و میخواستیم به منزل شما بیایم که شما زودتر آمدید و خواهرم را برای برادرتان گرفتید. به همین خاطر من کمی صبر کردم و بعد از شما خواستگاری کردم. مهدی من بسیار متواضع، صبور، توانا، خوش قلب و مهربون و بسیار باهوش بود. من و آقا مهدی هر دو در خانوادهای ساده و به دور از تجملات و مادیگرایی، معتقد، مذهبی، مقید به امور مذهبی و ولایی بار آمده بودیم.
شهید نعماییعالی متولد ۲۹شهریور سال ۶۳ است و همسرش درباره چگونگی آشنایی با شهید میگوید: آشنایی پدر من و آقامهدی منجر به خواستگاری برادرم از خواهر آقامهدی شد. آشنایی پیشین ما و سرگرفتن این امر خیر، سرنوشت مرا هم به این خانواده گره زد و ششماه بعد از خواستگاری برادرم، من و آقامهدی به عقد هم درآمدیم. شب خواستگاری یکساعت با یکدیگر صحبت کردیم. آنچه نظرم را درباره ایشان بیش از پیش جلب کرد، صداقت و شیوایی بیانش بود. آنشب به من گفت آیا میدانی زندگی کردن با یک نظامی چه مشکلاتی دارد؟ او از سختیهای کارش صادقانه برایم گفت. یک لحظه به خود آمد و متوجه شد که همه سختیهای کارش را در کمتر از یکساعت برایم توضیح داده است، لبخندی زد و با آن نگاه مهربانش گفت اگر کمی دیگر از مصایب کاریام بگویم، احتمالاً دود از سرت بلند میشود!
آقامهدی از همان ساعتهای اولیه خواستگاری برایم توضیح داد که ممکن است پانزده روز در مأموریت باشد و ده روز در منزل، شاید هم بیشترین زمان خود را صرف کارش کند، اما هرچه بود ایمان، صداقت و مهربانیاش یکدنیا می ارزید. نامزدی ما سهماه طول کشید. به یاد دارم که در بحبوحه دوران خوب نامزدی، آقامهدی سهماه و نیم عازم سودان شد. قبل از رفتن از من پرسید اگر صد روز درکنار شما نباشم چهطورمیشود؟ نمیدانستم جز دلتنگی چه جوابی داشتم که به او بگویم، اما چارهای جز تحمل کردن نبود. صدوشش روز بعد آقامهدی برگشت، درحالیکه من صدوشش ورق خاطره و درددل برایش نوشته بودم. با آنکه تماسهای تلفنی بسیار کوتاهی داشتیم، اما دلتنگیهایم را به دل کاغذ منتقل میکردم.
درد دلهای همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی:
درد دلهای همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی:
پشت سر مدافعان حرم حرفهایی میزنند که اینها برای پول میروند و…
روز عرفه در حرم حضرت رقیه(س) نشسته بودیم که مداح حین مداحی گفت خیلیها پشت سر مدافعان حرم حرفهایی میزنند که اینها برای پول میروند و… فقط باید گفت لعنت به آنها. به نظر من همین برای این دنیا و آن دنیایشان کافی است. من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم. یک بار خانمی پرسید: راضی بودی همسرت برود؟ گفتم: نه تنها راضی بودم برود بلکه خودم هم با ایشان همراه شدم.
زندگی ما بر مبنای سادهزیستی و صداقت و عشق بنا شده بود. به هم سخت نمیگرفتیم و همیشه با محبت با هم صحبت میکردیم. ایثار و از خودگذشتگی زیادی در زندگیمان به خرج میدادیم. هیچ چیز موجب نمیشد من و آقا مهدی از هم ناراحت بشویم و اگر ناراحتی کوچکی پیش میآمد، سریع یک زمان گفت و گو معین میکردیم. این عشق و صمیمیت بود که روز به روز در زندگیمان بیشتر میشد
همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی :اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شو رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
چه نوعروسانی که بیوه گشتند. چه کودکان معصومی که یتیم شدند. چه چشمانی که منتظر برادر نشستند. چه پدر و مادرانی که برای بهسلامت بازگشتن فرزند خود، نذر کردند. اینها همه برای این است که ایران نشود سوریه و عراق، ناموسمان به تاراج نرود و دینمان به غارت نرود.
کشورمان نشود جولانگاه تروریستهای خارجی و داعشیها، خاکمان نشود پایگاه جنایتکاران غربی… آری کسانی هستند که در اوج عشق، از پدر و مادر و زن و فرزند خود بریدند، تا ما در امنیت کامل به سر بریم. در این مسیر همسران رزمندگان نیز دوشادوش آنها حرکت کردند و به زعم خود سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشتند. بانوانی چون زهرا ردانی، همسر شهید مهدی نعیمایی که طی سالها حضور همسرش در جبهه مقاومت اسلامی، او را همراهی کرد و حتی در مقطعی نیز به سوریه جنگ زده هجرت کرد. گفت و گوی ما با این همسر شهید مدافع حرم را پیشرو دارید.
تلنگر
✨آن كه خود را جدولى از درياى بيكران هستى شناخت،
دريابد كه با همه موجودات مرتبط است، و از اين جدول بايد بدانها برسد.
✨ ما جدولى از بحر وجوديم، همه
? ما دفترى از غيب و شهوديم، همه
✨ ما مظهر واجب الوجوديم، همه
?افسوس كه در جهل غنوديم همه
#علامه_حسن_زاده_آملی قدّسسرّه
حق_الناس_ما_را_بدبخت_میکند
#حق_الناس_ما_را_بدبخت_میکند
✍️ شخصی از آیت الله بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
? برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
قلب جوان همچون زمین خالی است
و قلب جوان همچون زمین خالی است
خیلی قبل از آنکه روانشناسان بخواهند به اهمیت دوره جوانی و خصوصیات این دوره پی ببرند، حضرت در این نامه به این نکات اشاره کرده اند:«و قلب جوان همچون زمین خالی، سرشار از قابلیت و پذیرش است… و من پیش از آنکه دلت سفت و سخت شود و بذر دیگری را بپذیرد، به کشت ادب در وجودت همت گماشتم». روشن است که حضرت معتقدند تربیت را نباید به تعویق انداخت. صحبت ایشان درباره آماده بودن زمین دل نوجوان و جوان آنقدر واضح است که نیاز به هیچ توضیحی ندارد، تنها باید توجه داشت که ایشان نیز ذکر می کنند که اگر ما به تربیت فرزندمان در کودکی و نوجوانی همت نکنیم و بذر ادب را در دلش نکاریم، کسانی پیدا می شوند که به خواست و طبق منافع خودشان به تربیت او دست خواهند زد. بنابراین قبل از آنکه مدرسه، همسالان، گروه دوستان، وسایل ارتباط جمعی، شبکه های اجتماعی، ماهواره و اینترنت دست به تربیتی از جنسی که قبولش نداریم بزنند، باید تربیت کردن و کشت یک محصول پربار را در این زمین مستعد شروع کنیم.
نکات تربیتی نهج البلاغه
اگر توصیه های روانشناسی و تربیتی معاصر غربی را یک پیشنهاد برای تربیت بدانیم، باید قبول کنیم که بسیاری از این پیشنهادها و راهکارها هنوز نتیجه شان روشن نیست اما ما توصیه نامه ها و فرامینی دینی برای تربیت خود و فرزندانمان در دسترس داریم که نتیجه اش مشخص است.
نهج البلاغه حضرت علی(ع) سرشار از نکات تربیتی است؛ یعنی بیش از هرچیز دیگر، راهکارهای تربیتی ارائه می کند و برای کسی که می خواهد تربیت شود و تربیت کند بهترین و روشنگرترین منبع است. در میان نامه ها، خطبه ها و حکمت ها، نامه 31 نهج البلاغه که خطاب به امام حسن(ع) نوشته شده یکی از برترین اسناد تربیتی است. کافی است بخوانیم و کمی دقت کنیم. بحث و تحلیل نکته به نکته آن در فرصت کم ما نمی گنجند اما در ادامه چند نکته بیان خواهیم کرد که در تربیت کودک و نوجوان بسیار اصولی، مهم و راهگشاست
تو پاره تن منی
حضرت در ابتدای نامه و پیش از شروع هر نوع توصیه و سفارشی به ایجاد رابطه عاطفی با فرزند خود می پردازند؛ «و دیدم که تو پاره تن منی و بلکه بیشتر از آنی، تو برایم همه روح و جانی… .» فرزندان ما در هر سن و سالی و در هر موقعیتی، قبل از هر چیز نیاز دارند که بدانند و بشنوند که ما دوست شان داریم و چقدر بی هیچ قید و شرطی برایمان ارزشمندند. کلید طلایی تربیت، محبت است. بسیاری از پدر و مادرها می گویند:«من از صبح تا شب برای آسایش و آرامش کی دارم می دوم؟ خودش باید بدونه چقدر دوستش دارم و برام مهمه». بسیاری از نوجوانان هم هستند که در جلسات مشاوره عنوان می کنند:«منو دوست ندارن». علاوه بر محبت عملی، فرزندان نیاز به محبت کلامی هم دارند؛ بگویید و سیرابشان کنید. قبل از آنکه نصیحت، توصیه یا حتی تنبیه را شروع کنید، او باید بداند و بشنود که دوستش دارید.
دروغ
دروغ ریشه بسیاری از گناهان است، انسانهای دروغ گو، خود را با دروغ بزرگ جلوه می دهند، به همه کس و همه چیز بدبینی و سوءظن دارند و با سخنان دروغ خود تملق گویی می کنند. یکی از روشهای درمان دروغ این است که باید افراد دروغگو را از عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن آگاه ساخت. در برخی موارد دروغ موجب نفع شخصی می شود اما بسیار زودگذر است. راه حل دیگر پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایه های ایمان در دل افراد دروغگو است که با پاک کردن محیط های تربیتی و معاشرتی از وجود افراد دروغگو به دست می آیدتا به مرور با تاثیر پذیری از محیط این رذیله اخلاقی از وجود آنها پاک شود.
عطر شهدا
آدم ها
جدا از عطری که،
به خودشون می زنن
عطر دیگه ای هم دارن
که تاثیر گذارتره
عطر نگاهشون
عطرحرفاشون
عطری که فقط و فقط
مختصّ شخصیت اون هاست
و در هیچ مغازه ی عطر فروشی
پیدا نمیشه…
بله، #شهدا عطر خاصی دارند
ایکاش کمی از عطر شهدا شامل مامیشد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرجَهُمْ
اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰⊱⊱╮╰⊱⊱